آزمونهای معماری اسلامی و معماری معاصر

آزمون یکم معماری اسلامی

نوبت صبح:گروه الف:آنیتا بنیامین(۳.۷۵)-مهسا مهمودی(۴)-نورالهی(۳)-محسن فرجام فر(۴.۷۵)

از این گروه آقای محسن فرجام فر برگزیده شدند.

گروه ب:شایسته پروینیان(۲.۲۵)-مهتاب عمندی ها(۲.۲۵)-حمیدرضا رفیع زاده(۱.۵)-میثم رشوند(۳.۵)-بهنوش افشار(۲.۵)

از این گروه آقای میثم رشوند برگزیده شدند.

نوبت بعد از ظهر: گروه الف: الناز حریرپوش(۲)-صدیقه احمدی موقر(۳)-سارا گلستانی(۲)-افسانه آماره(۱.۵).

از این گروه خانم صدیقه احمدی موقر برگزیده شدند.

گروه ب:سمانه تخت کشیان(۱)-یعقوب خیرالهی(۰.۷۵)-سهیل اسلامی(۰)-ملیکا حسینی نژاد(۲.۵)-زهرایاری(۲.۵)

از این گروه  خانم زهرا یاری برگزیده  شدند.

آزمون دوم معماری اسلامی

نوبت صبح-گروه الف:زهرا زرآبادی(۱)-سمیرا عبداله زاده(۰)-محمد جمشیدی(۱)-مهرگان یزدانفر
(۰)-نسرین صفری(۱.۵)

از این گروه خانم نسرین صفری برگزیده شدند.

گروه ب: روزبه آریا فر(۲)-کیمیا جعفری نظری(۴)-مینا مومن(۱)- فرناز فریدی فر(۲.۷۵)-افسانه عارفی(۲.۷۵)

از این گروه خانم کیمیا جعفری نظری برگزیده شدند.

نوبت بعداز ظهر-گروه الف:شروین احد مطلق(۱.۷۵)-سعیده شیری(۴)- نگار مرادی نرگسی(۲)- عذرا صادق نژاد(۱)

از این گروه خانم سعیده شیری برگزیده شدند.

گروه ب:جواد قاسمی(۳.۷۵)-مهران معصومی(۱)-تینا باقرزاده(۴)- الهه اهدایی(۰.۵)

از این گروه خانم تینا باقر زاده برگزیده شدند.

آزمون سوم معماری اسلامی

نوبت صبح گروه الف: شاهین ارجنگ(1)- افغان طلوعی(1)-سوده سرافرازی(0)-صهبا براهیم باستانی

خانم صهبا براهیم باستانی از این گروه برگزیده شدند.

گروه ب:مژده رمضانیان(1)-میلاد رحمانی(0)-رضا شهبازی(0)-سیما رضایی(3)-حبیب عسگری لویه(1)

از این گروه خانم سیما رضایی برگزیده شدند.

گروه الف:سهیل اسلامی(0)-فضل الله اکبری(0.5)-فاطمه نجفیان(0.5)-فاطمه میرزانیا(0)-مهشید رحمت پور(1.25)

از این گروه خانم مهشید رحمت پوربرگزیده شدند

بعد از ظهر گروه ب: زینب قنبر زاده(4)-الهام فتاحی(1)-منصوره سرانی آذر(1)-مرجان کهن خاکی(1.5)-رویا اینانلو(3)

از این گروه خانم رویا اینانلوبرگزیده شدند.

آزمون چهارم معماری اسلامی:

نوبت صبح: گروه الف:شایسته پروینیان(1.5)-مونا فتح اله پور(0.5)- مرتضی عباسی ها(0.5)-بهنام میرزاکاظمی(0.5)-امیر منصوری نیا(1.5)

از این گروه بین آقای منصوری نیا و خانم پروینیان یکی برگزیده خواهد شد.

گروه ب:سیاوش امینی(0)- مونا غنی پور(3.5)-ساجده فرزانه دوست(2.5)-پدرام بهاری(0)-شیرین پژوهش نمین(0)

از این گروه خانم مونا غنی پوربرگزیده شدند.

نوبت بعد از ظهر،گروه الف:سعید حاجی زاده(1.25)-زهرا یاری(3.75)-آنیتا بنیامین(4.25)-فرامرز پرماه(1.75)-امیرحسین صالحی آلاشتی(1)-پرهام شاکری(0)

از این گروه خانم آنیتا بنیامین برگزیده شدند.

نوبت صبح:علی عمرایی(2)-محمد دانیالی(2)-زهرا شریف صمدی(5)-جلال صادق زاده مقدم(0)-زینب مقدم(3)- نازنین شاهین مرادی(2)-ملیکا سادات حسینی نژاد(2.5)

از این گروه خانم زهرا شریف صمدی برگزیده شدند.

آزمون پنجم معماری اسلامی:

نوبت صبح گروه الف:سپیده صمدی(1.75)-سبا ناصری دیمان(0)-پدرام بهاری(2)-بهنوش افشار(1)

از این گروه آقای پدرام بهاری برگزیده شدند.

گروه ب:روزبه آریافر(2.25)-الهه عابدی(0)-مهتاب عمندی ها(1.5)-نازی قنبری(0)

از این گروه آقای روزبه آریافربرگزیده شدند.

نوبت بعد از ظهر گروه الف: یعقوب خیرالهی(2.25)-جواد قاسمی(1.75)-مرجان نوروزی(1)-فاطمه میرزانیا(0)

از این گروه آقای یعقوب خیرالهی برگزیده شدند

گروه ب:شهره کاکاوند(2)-محمد جواد غلامی تابش(0)-سهیل اسلامی(1.25)

از این گروه خانم برگزیده شدند

آزموم ششم معماری اسلامی:

نوبت صبح: حمیدرضا رفیع زاده(5)-شایسته پروینیان(5)-سحراحمدی(4)-بهنوش افشار(4.5)-سمیه کاظمی(4.5)

آقای حمیدرضا رفیع زاده و خانم شایسته پروینیان از این گروه انتخاب شدند

نوبت بعد از ظهر:

امیرحسین صالحی آلاشتی(2.5)-اسلامی(0.25)-شیرین پژوهش نمین(3)-مقدم زرندی(3)-سکینه جلالی(3.25)

از این گروه خانمها جلالی و زرندی برگزیده شدند.

آزموم هفتم معماری اسلامی:

نوبت صبح: بهنوش افشار(۲)-شیرین پژوهش(۲.۷۵)-سمیه کاظمی لویه(۱.۲۵)

از این گروه خانمها افشار و پژوهش برگزیده شدند.

نوبت بعد از ظهر:گروه الف:امیرحسین صالحی(۱.۵)-الهه اهدایی(۰.۷۵)-الهام فتاحی(۳.۵)-سعید حاجی زاده(۱.۷۵)-الهه عابدی(۰.۲۵)-پرهام شاکری(۰.۷۵)-جواد قاسمی(۳.۷۵)

از این گروه آقای جواد قاسمی برگزیده شدند.

گروه ب:فضل الله اکبری زیارانی(۲.۲۵)-مقدم زرندی(۳)-سهیل اسلامی(۱.۷۵)-فاطمه میرزانیا(۰.۲۵)-علی عمرانی(۳.۷۵)-ساراگلستانی(۲)-شروین احد مطلق(۲.۵)

از این گروه آقای علی عمرانی برگزیده شدند.

معماری معاصر

آزمون یکم- گروه الف:سکینه جلالی فر(۱)-عاطفه کاظم پور(۲.۵)-رویا اینانلو(۳.۵)

از این گروه خانم اینانلو برگزیده شدند.

گروه ب: سوده سرافرازی اصفهانی(۰)-آنیتا بنیامین(۱.۵)-مهسا اسماعیلی(۳)-یعقوب خیرالهی(۰.۷۵)

از این گروه خانم مهسا اسماعیلی برگزیده شدند.

آزمون دوم-گروه الف:نمازی پور(۱.۲۵)-میثم رشوند(۳.۵)-زهرا نجف زنگی(۳.۲۵)-ترانه اسدزاده(۲.۵)

از این گروه آقای میثم رشوند برگزیده شدند.

گروه ب:تینا صبحی(۰)-غزاله اکبری ترکمانی(۳)- زهرا سادات عبود زاده(۳).

از این گروه خانم  غزاله اکبری ترکمانی برگزیده شدند.

 آزمون سوم معماری معاصر

گروه الف: بنفشه توانایی راد(2.5)-شایسته پروینیان(2)-مژده افغان طلوعی(1)-

از این گروه خانم بنفشه توانایی راد برگزیده شدند

گروه ب: حمیدرضا رفیع زاده(5)-آنیتا بنیامین(3)-حبیب عسگری لویه(1)

از این گروه آقای حمیدرضا رفیع زاده برگزیده شدند

آزمون چهارم معماری معاصر

گروه الف:ساناز خدابنده لو(3.5)-صهبا براهیم باستانی(3)-الناز حریرپوش(4)-ژاله خداپناه(0.5)-زهرا ابوترابی(3.5)

از این گروه خانم الناز حریرپوش برگزیده شدند

گروه ب:الهام فتاحی(3)-مهنرنوش خاکپراقی(1.75)-محمد شفیعی(0)-الناز محمدی(0)

از این گروه خانم الهام فتاحی برگزیده شدند

آزمون پنجم معماری معاصر

گروه الف:

امیر منصوری نیا(0.75)-سبا ناصری دیمان(0)-شاهین ارجنگ(0.5)-پدرام بهاری(3.75)-پریا جمالی(3.5)

از این گروه آقای پدرام بهاری برگزیده شدند.

گروه ب:

صهبا براهیم باستانی(1.25)-زهرا نجف زنگی(3.75)-آنیتا بنیامین(1.25)-بهنوش افشار(1.25)-شیرین پژوهش نمین(2.25)-ساناز خدابنده لو(4.5)

از این گروه ساناز خدابنده لو برگزیده شدند

آزمون ششم معماری معاصر

آنیتا بنیامین(۳.۵)-شایسته پروینیان(۱.۵)-سکینه جلالی فر(۴.۵)-زهرا ابوترابی(۵)-مرتضی عباسی ها(۱)-بهنوش افشار(۰.۵)

از این گروه خانمها جلالی فر و ابوترابی برگزیده شدند.

آزمون هفتم معماری معاصر

صهبا براهیم باستانی(۳)-آنیتا بنیامین(۴)-شایسته پروینیان(۴.۵)-بهنوش افشار(۰.۷۵)-ژاله خداپناه(۱.۲۵)-شیرین پژوهش نمین(۲.۷۵)-محمد شفیعی(۲.۵)

از این گروه خانمها آنیتا بنیامین و شایسته پروینیان برگزیده شدند

نمایشگاه طراحی های دانشجویان دهه 20 تا دهه 50 دانشکده هنرهای زیبا



نمایشگاه طراحی های دانشجویان دهه  20 تا دهه 50 دانشکده هنرهای زیبا
به کوشش عباس مشهدی زاده

  افتتاحیه جمعه 5  اسفند 1390، ساعت 16 تا 21
نمایشگاه از تاریخ 5 تا 15 اسفند، ساعت بازدید 16 تا 20


گالری شیلا
خیابان ولیعصر، بالاتر از طالقانی، کوچه گیلان، پلاک 2، واحد 1
تلفن: 88944147


سمینار و کارگاه" آینده طراحی شهری و معماری در ایران"

موسسه اندیشه طراحی بومی با همکاری قطب علمی شهرسازی و توسعه شهری پایدار دانشگاه تهران در صدد برگزاری سمینار و کارگاه آموزشی 4 روزه "آینده طراحی شهری و معماری در ایران"با حضور پروفسور جان لنگ از برجسته ترین شخصیت های حوزه طراحی شهری و معماری دنیا می باشد.
این سمینار و کارگاه آموزشی در یک دوره چهار روزه و در هر روز 3 برنامه سخنرانی، پرسش و پاسخ و کارگاه آموزشی از تاریخ 4/2/1391 در پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران آغاز و در روز پنج شنبه 7/2/ 1391 پایان می یابد.
برنامه ها بصورت مدون و از مبانی و پارادایم های رایج شروع کرده و اساسی ترین مباحث طراحی شهری و معماری را از ایده تا عمل پوشش می دهد و امیدوار است بتواند خط مشی روشن تری برای آینده فعالیت معماری و طراحی شهری در کشور ترسیم کند.
مزایای شرکت در سمینار:
·  اصلی ترین مزیت شرکت در این دوره ی تخصصی بهره گیری از تجربیات 40 ساله علمی و عملی پروفسور جان لنگ در حوزه های علوم محیطی(بطور ویژه معماری و شهرسازی) طی برنامه ای جامع و از پیش تعیین شده است. در بخش اول برنامه های هر روز که به سخنرانی اختصاص دارد جان لنگ به واکاوی موضوعات و دغدغه های طراحی شهری و معماری در عصر حاضر می پردازد. در بخش دوم برنامه ها که به پنل بحث آزاد اختصاص یافته در هر روز سه الی چهار تن از نظریه پردازان و شخصیت های برجسته ی دانشگاهی و حرفه ای حوزه ی طراحی شهری و معماری کشور با پروفسور جان لنگ به بحث پیرامون موضوعات مختلف می پردازند؛ و در نهایت در بخش سوم که به کارگاه آموزشی اختصاص یافته است مباحث بیان شده در قسمت های گذشته بطور عملی در نمونه ی موردی واقع در ایران مجال بروز و ظهور می یابند.
·  در پایان دوره به شرکت کنندگان در سمینار گواهینامه حضور در سمینار و به شرکت کنندگان در کارگاههای آموزشی علاوه بر آن گواهینامه آموزشی از طرف پردیس هنرهای زیبا و با امضای جان لنگ و با تایید سازمان نظام مهندسی اهدا خواهد شد.
·   در کنار موارد مذکور جو پویای پردیس هنرهای زیبا ، غرفه های نمایشگاهی مهندسین مشاور و شرکت های ساختمانی و به همراه حضور جامعه فعال معماری و شهرسازی نشاط فزاینده ای را به این سمینار و کارگاه آموزشی خواهد بخشید .
 
فرایند ثبت نام برای حضور در این سمینار الکترونیکی و از طریق سایتConference.ecodid.comمی باشد.
 
دبیرخانه سمینار" آینده طراحی شهری و معماری در ایران"
تلفن:66944290-66944293
فکس: 66439542
آدرس الکترونیکی: conference@ecodid.com
آدرس وب سایت فارسی

هتل ملک التجار یزد

هتل تاریخی ملک التجار به عنوان اولین هتل خشت خام در جهان شناخته شده است این خانه خشتی در حدود 300سال قبل در یکی از بازارهای مهم در بافت تاریخی شهر یزد ساخته شده است و متعلق به خاندان ملک التجار است.مدخل خانه به اسلوب روزگار خود دارای کوچه ای دراز و باریک با دیوارهای بسیار بلند میباشد وچهار نسل از این خاندان در آن زندگی کرده اند.خانه ملک التجار در دو طبقه وپبرامون حیاط مستطیل شکلی بنا شده است. از نظر تاریخ نگاری بنا تا پیش از این از گونه خانه¬های قاجاری در یزد شناخته میشد، ولی بر اساس کشفیات جدیدی که اخیرا در پی لایه برداری در حین مرمت از روی اندودهای حیاط بدست آمد تاریخ ساخت آن بر اساس کتیبه کشف شده تا عصر صفوی و به تاریخ 1106 ه.ق به عقب برگشته است و از این جهت از اهمیت بسیار زیادی در تاریخ نگاری بناها در شهر یزد و کلا در تاریخ معماری ایران برخوردار شده است.

ورود به عمارت از طریق سردر ودالان طویلی صورت می گیرد .حوضی کشیده در میانه حیاط واقع شده که در دوسوی آن دو باغچه کوچک قرار دارد ودر چهارسوی حیاط اتاقها و تالارهایی با پنجره های قدیمی بسیار دیدنی که به سوی حیاط گشوده می شوند قرار دارند واتاقها وتالارها در هر سوی حیاط برای فصل خاصی استفاده می شده اند. هم اکنون این هتل دارای شانزده اتاق دو تخته و چهار اتاق یک تخته و سه اتاق سه تخته است.

تزئینات داخلی بنا

از نظر تزئینات داخلی این بنا یکی از شاهکارهای معماری دوران قاجاریه در یزد به شمار میرود.این خانه دارای تزئینات دل انگیز و روح نوازی است که نقاشی دیوارها با رنگهای طبیعی,راویزهای آبطلاکاری شده وطاقنماها از آن جمله است. نگارگر این تزئینات هنرمندی بوده است شیرازی و همچنان که مشهود است این بنا از حیث شیوه واسلوب کار ونقاشی های آن با نارنجستان شیراز همانند است.یکی از مهم ترین ویژگی های این هتل داشتن اتاقهای خاص میباشد که میتوان به اتاق آینه و اتاقهایی بانقاشی های بسیار زیبا و ماهرانه اشاره کرد که مرحوم ملک التجار این اتاقها را برای همسرانش توسط نقاشان شیرازی در حدود 200 سال پیش ساخته است .
 
 
 
 
 
 
 
 
با سپاس فراوان از دوست گرامی ام ،جناب آقای دکتر امید رهایی که این گزاراش را به همراه این تصاویر زیبا برایم ارسال کردند.
 
 

هردم از این باغ بری می رسد(8)

در نوشته پیشین به وضعیت جامعه ایرانی و جامعه دولت-شهر فلورانس در سده پانزدهم میلادی پرداخیتم و آنها را با یکدیگر سنجیدیم. اکنون می خواهیم ببینیم که آیا معماری ایرانی در همان زمان که کشور در ورشکستگی اقتصادی-اجتماعی ناشی از یورش مغول به سرمی برده است، آیا نسبت به معماری ایتالیای رنسانس عقب مانده تر بوده یا خیر؟

بنا کردن گنبد سلطانیه و داستانهایی که درباره دلیل ساخت آن روایت شده است را همگی میدانیم و ما را در اینجا با آنها کاری نیست.در نوشته پیشین درباره چگونگی شکل گیری شهر سلطانیه نوشتم.گنبد سلطانیه سومین گنبد بزرگ دنیا پس از گنبدهای کلیسای سانتا ماریا دل فیوره( یا همان کلیسای مریم مقدس فلورانس) و نیز کلیسای هاگیاصوفیا( پس از فتح بیزانس و شهر کنستانتینوپل توسط سلطان محمد فاتح در سال 1453 تبدیل به مسجد ایاصوفیای اسلامبول شد که در سال 1922 پس از فروپاشی حکومت عثمانی و ایجاد جمهوریت در ترکیه بنا به دستور آتاتورک تبدیل به موزه ایاصوفیای استانبول گشت) می باشد. آقای خسروانی برای تحقیر معماری ایرانی به عمد این بنا را با سانتا ماریای طراحی شده توسط فیلیپوبرونلسکی، یکی از بزرگترین معماران دوران رنسانس مقایسه می کند و بنای سلطانیه را به ضعف در طراحی و سیستم های سازه متهم می نماید.من پیش از اینکه به این ادعای ایشان پاسخ دهم، باید به کیوان خان! یادآوری نمایم که سیستم ساخت گنبد سانتاماریا برگرفته از گنبد سلطانیه می باشد.این نه ادعای من، که نتیجه تحقیق و بررسی بهترین اساتید معماری دانشگاه های ایتالیا و از جمله رییس وقت دانشکده معماری فلورانس در دهه 60 و 70 میلادی می باشد که در ادامه نوشته هایم به آن خواهم پرداخت.

کیوان خان!

شما که تاریخ را خوب بلدید چرا از یادآوری اینکه سیستم سازه های منحنی( یا همان تاقی) نخستین بار در کدام سرزمین ابداع و ساخته شده است، پرهیز می نمایید؟شما که حتی این نکته به یادتان مانده که معماران معبد پارتنون یونان برای جلوگیری از انحراف دید، چه تدبیری برای ساخت ستونهای آن به کار برده اند، آیا به راستی فراموش کرده اید که نخستین تاق جهان توسط ایلامی ها ( که بزرگترین تمدن فلات ایران را به مدت 2000 سال تمام ایجاد نمودند و به دلیل تلاش خیاطان حقه باز، ایرانیان کمترین آگاهی و حساسیتی درباره آن ندارند) در بنای بزرگ و باشکوه چغازنبیل در نزدیکی شهر شوش خوزستان در 3250 سال پیش ساخته شده است؟فراموش کرده اید یا فراموشتان داده اند؟ شما که برای تحقیر معماری ایران، از کوچکترین جزئیات هم استفاده می نمایید( و البته ناشیانه)، چگونه است که در مصاحبه با رادیوی برادران فرانسوی تان، از موضوع به این مهمی به راحتی گذشتید؟؟!!.هر چند بر این باورم که وجود همین تاق کهن، دهان شما را بسته است و گرنه شمایی که من شناخته ام، اگر چغازبیل وجود نداشت، مطمئنا در گفتگوی با رادیو فرانسه چنین ادعا می کردید که گنبد را نخستین بار رومیان به خاطر نبوغ رومی وار و اروپایی گونه خویش ساخته و ایرانیان ساخت قوس و گنبد را در زمان اشکانیان از آنها اقتباس کرده اند و برای اینکه ادعایتان هم درست دربیاید، به معبد پانتئون رم اشاره می کردید.چه اشکالی داشت مگر؟ خوب میگفتید.دروغ گفتن که حناق نمی آورد و مالیات هم ندارد( به ویژه برای امثال شما).مگر این همه دروغ را به هم بافتید، بد شد؟ رادیو فرانسه صدایتان را پخش کرد و گفته های گهربارتان در مجله معمار چاپ شد.دیگر نمی دانم در کجاها منتشر گشته است؟!!چه کسی اصلا چغازنبیل و تاقهای 3250 ساله اش را به خاطر می آورد؟ به شما پیشنهاد می کنم اینبار که مصاحبه ای دیگر با این رادیوهای نه چندان شریف و نه چندان ایران دوست داشتید، حتما به این موضوع اشاره ای داشته باشید.

احتمالا ملکه الیزابت دوم، به پاس این تلاشهای شما، لقب شوالیه( سر) را هم به شما بدهد و انجمن سلطنتی معماران بریتانیا( ریبا) جایزه ویژه ای هم به پاس این خوش خدمتی به شما بدهد. البته اگر این راه را ادامه دهید، اگر شوالیه هم نشدید، بر این باورم که تبدیل به کارشناس ثابت مسائل ایران در حوزه هنر و معماری در رادیو فارسی بی بی سی خواهید گشت. باور ندارید؟ امتحانش کنید!!!

سخن از گنبد به میان آمد.تاق و گنبد یکی از مهم ترین دستاوردها و میراث معماری نیاکان ما برای جهان بشریت است. نیاکان من( و البته نه شما) برای نیایش بزرگ آفریدگار هستی، چهار تاقی هایی را بر اساس باورهای کیهان شناختی خویش و نیز اندیشه های میترایی به وجود آوردند که نشانگر چهار جهت هستی و چهار عنصر مقدس بود( نگاه کنید به نوشته بانو مهندس ساناز افتخار زاده ).آنچه این چهارتاقی ها را پوشش میداد، گنبد یا تاق کلمبوه بود.چهار تاقی در دوران ساسانیان و پس از آن به مهم ترین گونه معماری ایران تبدیل گشت و معماری جهان را از خود متاثر کرد.

آتشکده نیاسر کاشان

آتشکده فیروز آباد( ساخته شده به فرمان اردشیر یکم ساسانی)

نخستین بار این بیزانس و معماری آن بود که به دلیل همسایگی با ایران ساسانی، به شدت تحت تاثیر هنر و معماری درخشان ساسانی قرار گرفت و گنبدهای ایرانی جای خود را در کلیساهای بیزانس بازکردند.اساس معماری کلیسای ایاصوفیا بر اساس چهارتاقی شکل گرفته است.چند سده بعد، در سده یازدهم میلادی، نیاکان ما( و البته نه شما) در دوران ملکشاه سلجوقی، با بهره گیری از الگوی کهن چهارتاقی، گنبدی را بر بالای مسجد جامع اصفهان برافراشتند که پس از آن تبدیل به عنصر و نمادی بسیار مهم در طراحی و ساخت مساجد در سراسر جهان اسلام( از شاخ آفریقا تا قلب آسیای میانه) گشت.بی گمان حیف است که سخن از یکی از بزرگترین شاهکارهای معماری ایران زمین یعنی مسجد جامع اصفهان بیاوریم و اشاره به تاقهای زیبای چهاربخشی که در آن به کار رفته است، ننماییم.تاقهایی که در چند سده بعد به اروپا یافتند و معماری اروپا را دگرگون کردند.

 تاق چهاربخش

بی تردید شما با سبک گوتیک که بر اساس سیستم تاقهای چهاربخش شکل گرفته اند، آشنا هستید.انشالله که ادعا نمی فرمایید که تاق چهار بخش را ایرانیان از اروپا به مشرق زمین آورده اند!!!

 تاق چهاربخش در معماری گوتیک

 

تاق چهاربخش به کار رفته در بنایی ساخته شده در دوران رنسانس توسط آندره آ پالادیو

جالب اینجاست که حسین امانت، طراحی یادمان شهیاد پیشین( میدان آزادی کنونی

) را با الهام از چهارتاقی های ساسانی، به انجام رسانید.

 فن آوری و دانش ایرانیان در زمینه پوششهای تاقی تنها به گنبد و این دو نوع تاق خلاصه نمی شود،ساخت انواع تاقهای کژاوه( که آن را کجاوه هم می خوانند)، تاق آهنگ، خوانچه پوش و.... و نیز ساخت انواع گنبدهای دو پوسته گسسته و پیوسته و انواع گوشه سازیها و چپیره ها( از قبیل فیلپوش، پتکانه،پتکین، تاق بندی، کاربندی و.....) از نوآوریهای فوق العاده نیاکان ما در زمینه معماری و فن ساختمان سازی به شمار می آیند.

اما بد نیست کمی درباره رانش گنبد یا به قول کیوان خان! لگد زدن گنبد بنویسم.

سازه های تاقی سنتی ، سازه های فشاری هستند و تحمل آنها در برابر بارهای فشاری وارده فوق العاده است.معماران کهن ایرانی مثلی داشتند که می گفتند اگر تخم مرغ را به گونه عمودی نگاه داریم و شتری روی آن پابگذارد، تخم مرغ نخواهد شکست.این نشان از توان بالای باربری عناصر سازه ای منحنی است. گنبدها بار وزن خویش را به خوبی تحمل کرده و آن را به پاکار خویش انتقال می دهد.بارهای وارده بنا بر قوانین فیزیک، به دو مولفه عمودی و افقی تقسیم می گردند.بار عمودی به جرز ها یا ستون و پس از آن به پی و زمین انتقال می یابند.اما مولفه های افقی به رانش تبدیل می گردند و گنبد می خواهد از هم گسسته گردد.به احتمال زیاد خوانندگان این وبلاگ وزنه برداران را دیده اند که هنگام بلند کردن وزنه پاها را از یکدیگر باز می کنند.این برای انتقال بار وارده است.گنبد هم همین کار را می کند و می خواهد از هم باز شود.معماران ایرانی از دوران کهن برای جلوگیری از این پدیده، چندین روش را به کار می بردند، یکی سنگین کردن جرزی که گنبد بر روی آن نشسته است تا جرز سنگین بتواند جلوی رانش گنبد یا به اصطلاح لگد زدن آن را بگیرد.دیگری استفاده از کلاف های آجری که مانند کمربندی که به دور شکم فردی چاق بسته شده باشد، گنبد را اصطلاحاً جمع و جور می کند.دیگری استفاده از ستونها یا مناره هایی که برای مهار این رانش به کار رفته است.این شیوه در دوران تیموری( که اوج شیوه آذری در معماری است)، بسیار رواج یافت. به ویژه اینکه ما در این دوران شاهد ساخت ایوانهای بسیار بلند در معماری بناهایی مانند مساجد و مدارس هستیم که مشهورترین آنها همانا سردر معروف مسجد جامع یزد می باشد که برای مهار نیروی رانشی ایوانها از دو منار در دو طرفا ایوانها استفاده می شده است.در حقیقت دوران تیموری، دوران آغاز به کارگیری زوج منار در مساجد می باشد.

مسجد جامع یزد

این شیوه کار در دوران صفوی نیز ادامه و گسترش یافت و از آنجا که حکومت صفوی نخستین حکومت رسمی تشیع در ایران بود، کم کم این نوع مناره سازی( زوج منار) تبدیل به نماد مساجد شیعیان گشت.البته شیوه های بالا تنها شیوه های رایج نبود. گاهی معماران ایرانی برای جلوگیری از رانش گنبدها ، دیوار پشت بندی را برای دیواری می ساختند که گنبد بر روی آن نهاده شده بود و بدین وسیله تحمل دیوار باربر را بالا می بردند که بهترین مثال برای این موضوع، مسجد جامع اردستان می باشد.

مسجد جامع اردستان

در معماری اروپا نیز این شیوه ها کما بیش به کار رفته است.نمونه مشهور آن پشت بندهای کلیساهای گوتیک هستند که یکی از مهمترین ویژگیهای معماری گوتیک می باشد.

 تنها نمونه ای که ویژه معماری بیزانس است و ابداع جالبی در زمینه مهار گنبد و انتقال بار آنها به کار رفته است،استفاده از سه گوشه هایی کروی شکل موسوم به تاسچه می باشد.

ایاصوفیا

 اما جناب کیوان خسروانی، که استفاده از مهار برای حفظ گنبد سلطانیه را نشان ضعف سازه ای و معماری ایران می دانند و ادعا دارند که گنبد سانتاماریا دلفیوره بدون داشتن مهار برافراشته شده است، باید پاسخ به این پرسش دهند که برونلسکی چگونه گنبدها را بدون مهار رها کرد؟ آیا شدنی است؟ آیا قوانین فیزیک در فلورانس دگرگون شده بود؟!! یا این که نه؟ ارواح قدیسان کلیسای کاتولیک و ارواح پاپها و نیز افرادی چون پولس( سن پل!!!) آن را در آسمان مهار کرده اند؟!!!

من با نشان دادن تصاویری مستند خط بطلانی بر گفته های ایشان می کشم تا رسوا شود هر آنکه در او غش باشد.

هردم از این باغ بری میرسد(7)

"در گنبد سلطانیه، که از شاهکارهای معماری ایران است، معمار برای این که جلوی لگد گنبد را بگیرد، مجبور به استفاده از هشت مناره شد، در صورتی که برونلسکی در فلورانس همین مناره را بدون مناره لگد گیر ساخته".

پاسخ به این بند از فرمایشات آقای کیوان خسروانی را  به گونه جداگانه می خواهم بنویسم.چرا که کیوان خان، دقیقا روی جایی دست گذاشته است که نه تنها نقطه ضعف تمدن و معماری ما، بلکه نقطه افتخار معماری ماست.

کیوان خان!

به یاد دارید که در نخستین نوشته هایم در باره فرمایشات شما، به این مسئله اشاره کردم که شما زمانهای مختلف تاریخی را که ارتباطی با هم ندارند را با هم مقایسه کرده اید و به اصطلاح آسمان و ریسمان را به هم بافته اید.یکی از آسمان و ریسمان بافی های شما همین جاست.چگونه به خودتان به عنوان یک آگاه به معماری و تاریخ اجازه می دهید تا دو تمدن ایران و اروپا( در اینجا ایتالیا) را در یک موقعیت کاملاً نامتوازن با هم مقایسه کنید؟؟؟ برای این که منظورم کاملاً روشن شود، به مقایسه دو کشور ایران و نیز جمهوری فلورانس در سده 15 میلادی می پردازم.

ایران در سده 15 میلادی، کشوری است به معنای واقعی کلمه شخم زده شده و ویران شده.ایرانیان پس از دو سده نابودی سیستماتیک تمدن،شهرها و روستاها و میهنشان به دست تازیان( به ویژه امویان و عباسیان)، سرانجام باردیگر برخاستند و شروع به بازسازی میهنشان نمودند.تمدن ایرانی، همچون سیمرغی که آتش گرفته و خاکستر شده و دوباره زنده شود، باردیگر  احیا( باززنده سازی) شد.اوج این تمدن را باید در دوران حکومتهایی سامانیان و سلجوقیان( سده چهارم تا هفتم هجری) جستجو کرد. دورانی که ده ها دانشمند و ادیب و فیلسوف ظهور نمودند. از تعدادی از آنها می توان از حافظ، فردوسی، سهروردی،عطار نیشابوری، نظامی گنجوی،عمر خیام، غیاث الدین جمشید کاشانی،فارابی،ابوعلی سینا،مولوی،شمس تبریزی، زکریای رازی و دهها دانشمند بزرگ دیگر نام برد که هنوز هم جهان بشریت از یافته های آنان بهره می برد.هرچند بسیاری از آنان با بیم و تهدید کارهای خود را به پیش می بردند.چرا که انیرانیان ایرانی نما که خود و شرفشان را به خلفای عباسی فروخته و عرب پرستی را پیشه خود کرده بودند( مانند غرب زدگان و غرب پرستان امروزی، البته بلانسبت و دور از حضور جناب کیوان خسروانی!!!)، به هر بهانه ای این دانشمندان را به مرگ و نیستی محکوم می کردند.بسیاری از آنان جان خویش را بر سر باورهای ایرانی خویش نهادند.چرا که انیرانیان می خواستند ایران را تبدیل به خاکستر کنند و هرگونه باززنده سازی ایران و اندیشه های کهن ایرانیان را به هر بهانه ای تاب نمی آوردند.از همین رو بود که کسانی مانند سهروردی، حافظ، شمس تبریزی و ده ها تن از بزرگان ایران زمین، جان بر سر باورهای پاک خویش نهادند و دهها تن دیگر مانند فردوسی، ابوعلی سینا و مولوی از این شهر به آن شهر می گریختند. گمان می کنم که کیوان خان پاسخ پرسش خود را در اینجا گرفته باشند که پرسیده بودند :

چرا مولانا  به ایران برنگشت و در قونیه ماند؟

 جناب خسروانی،پاسخ پرسش شما بسیار آشکار است و خودتان بهتر از همه آن را می دانید.برای اینکه کاملا قضیه برای شما جا بیافتد و پس از این در مصاحبه با رسانه های برادران فرنگیتان،هنگامی که می خواهید فرهنگ و هنر و معماری ایران را لجن مال فرمایید، این پرسش را دوباره تکرار نفرمایید،از فردوسی بزرگ یاری می گیرم که هزار سال پیش پاسخ پرسش شما را داده است:

 

از آن روز دشمن به ما چیره گشت     که مارا روان و خرد تیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد            که نان آورش مرد بیگانه شد

در آن ده که ناکس کدخدایی کند      کشاورز باید گدایی کند

کشاورز هم در اینجا، مولوی ها و شمس تبریزی ها هستند که به جای اینکه در گندی شاپورها( یکی از بزرگترین دانشگاه های جهان در دوران ساسانی که در خوزستان نزدیک دژپل((دزفول امروزین)) قرار داشت) مشغول به آموزش و آموزاندن دانشجویان باشند، آواره جهان شده و از تبریز و بلخ به قونیه پناه بردند!!؟؟؟؟

به هر روی

اما درخشش تمدن ایرانی در سده های چهارم تا هفتم هجری دیری نپایید و باردیگر مغولان به نمایندگی از اهریمن همچون طوفانی سیاه بر سر  ایرانیان سیه بخت ریختند و هر آنچه مانده بود را سوزاندند و با خاکستر یکسان کردند.برای اشاره بد نیست به فلسفه یورش مغولان به ایران و رابطه این یورش با خواست و نقشه از پیش طرح شده دشمنان ایران زمین به نوشته گرانمایه استاد ارجمندم دکتر فلامکی در کتاب" فارابی و سیر شهروندی در ایران" استناد نمایم.دیگر تو خود مفصل بخوان از این مجمل:

شهر دیروز ایران، همان شهری بود که برای سرکوبی اش و برای براندازی نهادهای اجتماعی و توان های اقتصادی-اجتماعی معترض و مخالف اش با خلیفه هایی که همیشه با این سرزمین و با مردمان آن بیگانه مانده اند،(( چنگیزها)) فراخوانده شدند(1).

به هر روی

پس از آن قتل عام و ایران سوزی هولناک، دیگر چیزی از ایران و ایرانیان نماند.همراه با مغولان، ایلات و طوایف بسیار دیگری( مانند قاجار ها، شاملو ها و....) به ویرانکده ای به نام ایران سرازیر شدند تا اسبها ودامهای خویش را در دشتهای وسیع بدون جمعیت ایران!!؟؟؟ چرادهند. ورود این ایلات با توجه به روحیه بدوی وفرهنگ پایین آنها و نیز عدم دلبستگی آنها به ایران و فرو افتادن ایرانشهر وشهری نشینی و شهری گری و قدرت یابی و سروری ایلات و عشایر بیگانه بر این کشور تا 80 سال پیش، پیامدهای بسیار دهشتناک و مخرب سیاسی-اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی-اخلاقی در آینده ایران در سده های بعدی گذاشت که نمونه آن، حکومت نکبت بار طایفه اهرمن خوی قاجار بر این سرزمین بود.حکومتی که تنها یکی از پیامدهای آن، تجزیه ایران در سده 19 میلادی و مرگ میلیونها ایرانی در قحطی بزرگ پس از جنگ نخست جهانی و فقر و بیسوادی و گرسنگی آحاد مردم ایران و رواج انواع بی اخلاقی ها و فساد گسترده اخلاقی بود(2). در اینجا باید یادی از اتابکان تبریز و آذربایجان بکنیم.سیاستمردانی که با خردمندی و تدبیر مانع از ویرانی شهر تبریز به دست چنگیزخان گشتند و موجب گشتند تا شهر تبریز و سرزمین آذربایجان دوباره و برای چندمین بار به بستری برای رویش و زندگانی تمدن ایران زمین تبدیل شود.چرا که بسیاری از شهرهای بزرگ ایران در آن دوره که پایگاه های فرهنگ ایران زمین بودند، در اثر این یورشهای وحشیانه ( مانند هرات و نیشابور و ری در یورش مغولان و شهر استخر در اثر کشتارهای دوره ای تازیان) ویران گشتند.

باری به هر جهت

ایران ویرانه گشت، بسیاری از دانشمندان و معماران برجسته این مرز و بوم  همراه با دیگر مردمان در خاک و خون غلطیدند و یا مانند مولوی جلای وطن کرده و در دیار غربت آشیان گزیدند. در چنین فضای سیاه و یاس آلودی، بازمانده معماران ایران در سرزمین آذربایجان، پس از فروکش کردن ویران گریهای مغولان و پس از تشکیل حکومت جانشینان چنگیزخان(ایلخانان مغول) در شهر مراغه( هولاگو) و پس از آن در تبریز( ارغون شاه و غازان خان) و آغاز بازسازیها، شروع به ساخت بناهای متعددی از جمله آرامگاهی در سلطانیه که بعدها به گنبد سلطانیه مشهور شد نمودند.سبک و شیوه معماران آذربایجان در سراسر ایران آن روز رواج یافت و بسیاری از بناها تا پایان دوره تیموریان ( به ویژه در سمرقند و بخارا و هرات) و آغاز حکومت صفوی با این شیوه ساخته شد.شیوه ای که هفت سده بعد، استاد بزرگ معماری ایران، زنده یاد استاد پیرنیا، به آن  شیوه آذری نام نهادند.

مسجد بی بی خانم سمرقند از شاهکارهای دوره تیموری(سمرقند)-شیوه آذری

ارگ علیشاه تبریز-از شاهکارهای دوره ایلخانی-شیوه آذری

در مورد انتخاب شهر سلطانیه بد نیست بدانیم که مهمترین دلیل انتخاب این شهر توسط سلطان محمد خدابنده( اولجایتو) برای پایتختی، وجود دشت وسیع بود که مغولان آن را برای چرای اسبهای خویش و سوارکاری بسیار مناسب دیدند و آنها را به یاد سرزمین آبا و اجدادی شان( مغولستان) می انداخت!!! این نحوه انتخاب مکان ساخت شهر و پایتخت را بسنجید با چگونگی انتخاب مکان شهر توسط پادشاهان خردمند ساسانی که در هنگام ساخت نیشابور ها و شادشاپور ها و بیشاپور ها و بروگرد ها و پیروز آباد ها، بهترین ستاره شناسان و پزشکان و معماران را گرد هم می آوردند.نخست ستاره شناسان مکان شهر را از لحاظ فرخنده بودن ومناسب بودن برای زیستن از روی صور فلکی و نیز وجود نیروهایی که امروزه به آن انرژی مثبت می گوییم می سنجیدند(3).سپس پزشکان با معاینه جگر جانوران زیست کننده در آن منطقه و نیز طعم و بو و رنگ خاک منطقه و بررسی جهات باد، سالم بودن آب و هوا را می آزمودند و نیز قرار گرفتن در مسیر راه های اصلی و تجاری و وجود منابع آب سالم آشامیدنی  از جمله گزینه هایی بود که برای ساخت یک شهر در یک مکان در نظر گرفته می شد و پس از این بود که معماران و شهرسازان با در نظر گرفتن تمامی مولفه ها( جهات باد، رونها ، طبقات اجتماعی، امنیت و....) شهر را طراحی کرده و می ساختند.این همه تدبیر و هوشمندی و شعور را بسنجید با شهرسازی امروزین ما و مکان یابی نو شهرهای ما؟؟؟؟؟؟!!

شهر گور(فیروز آباد)-دوران پادشاهی اردشیر یکم(پدر شاپور یکم)

شهر بیشاپور-دوره ساسانی(پادشاهی شاپور یکم)-چهارصد سال پیش از هجرت

به دوران ساخت  سلطانیه بازگردیم.

جالب اینجاست که مردم آن روز زنگان( زنجان امروزی) از رفتن به شهر سلطانیه خودداری کردند و مغولان به زور آنها را به سلطانیه راندند و با مرگ اولجایتو بود که مردم زنجان، آهنگ بازگشت به شهر خویش کردند و سلطانیه با تمام عظمتش تبدیل به یک روستا شد!!!

سلطانیه-از شاهکارهای دیگر دوره ایلخانی-شیوه آذری

حال این فضا و وضعیت رقت بار اقتصادی-سیاسی و اجتماعی ایران دوران اولجایتو را بسنجید با فلورانس سده پانزدهم میلادی شهر رویایی و یکی از ثروتمندترین شهرهای اروپا در همان دوران، تا ببینیم آقای خسروانی چه چیز را با چه چیز و در چه هنگامی مقایسه می کند، شاید اندکی به انگیز های راستین ایشان در این همه لگدمالی معماری ایران پی ببریم!!؟؟؟؟

با فلورانس که آقای خسروانی ، گنبد کلیسای سانتاماریای آن را به رخ ما می کشد،اندکی بیشتر  آشنا شویم

"این شهر سابقه ای تا روم باستان دارد. در آن زمان در شمال رود آرنو شهرکی ایجاد گردید و اولین دیوار دور آن ساخته شد.پس از سقوط امپراطوری روم غربی توسط گوتها، شهر به دست امپراطوران روم شرقی افتاد که در سال 541 تا 544 میلادی، باروی جدیدی برای آن درست کردند.در دوران اولیه قرون وسطی فلورانس چیزی بیش از یک قلعه نبود ولی با گسترش آن تا قرن دهم باروی سومی برای آن منظور گردید و شهر از طرف جنوب گسترش یافت.چهارمین بارو  در قرن یازدهم برپاگردید که اراضی شمال رودخانه را در برگرفت.

عدم موفقیت پادشاهان آلمانی در قرون یازده و دوازده ، در ساخت یک امپراطوری قوی و بزرگ از آلمان و ایتالیا، باعث گردید تا فلورانس مانند برخی از شهرهای شمال و مرکز ایتالیا( ونیز، میلان و....) راه و روش سابق خود را ادامه داده، دولت شهر باقی بماند.تجارت با شرق، صنعت و بازرگانی شهر را گسترش داده، بستر ساز جنبش رنسانس در این شهر گردید.

فلورانس-شهر ثروتمند سده ۱۵ میلادی و خاستگاه رنسانس

جمعیت شهر به شدت رشد کرده و در قرون دوازده به سیصدهزار نفر رسید که دیوار پنجم را در جنوب رودخانه ضروری کرد، ولی رشد شهر تا پانصد هزار نفر در قرن سیزدهم میلادی،دیواری دیگر (ششم) را طلب نمود.باروی جدید مساحت شهر را از 97 هکتار به 650 هکتار افزایش داد و تا سالهای آخر قرن نوزدهم نتوانست از جمعیت پر شود.فلورانس از معدود شهرهایی است که شبکه شطرنجی رومی را حفظ نمود.

اکثر بناهایی را که در قرون اولیه در فلورانس ساخته اند، کلیساها و میادین تشکیل می دهند.در کلکسیون قصر ویندسور طرحی بسیار خلاصه از " داوینچی"( اواخر قرن 15 و اوایل 16 ام) برای تغییر نقشه شهر فلورانس هست که در آن خیابان شطرنجی پیشنهاد شده و رودخانه " آرنو" به مجرایی مستقیم مقید می شود.در قرن 16 دستور داده شد تا برای امور اداری و قضایی شهر یک کاخ بسازند(4)."

این مقدمه را تا اینجا گفتم تا ببینید چگونه آقای خسروانی با هوشمندی و زیرکی هر چه تمام تر،چگونه  معماری ایران ویران شده را با معماری ایتالیای(در اینجا فلورانس) غرق در ثروت ورفاه و تکاپو و گذر به رنسانس مقایسه می کند.هرچند در نوشته پسین خود ثابت خواهم کرد که حتی جنازه معماری ایران نیز از معماری مورد نظر آقای خسروانی پیشروتر بوده است.

پانوشت:

1- فارابی و سیرشهروندی در ایران، نوشته دکتر محمد منصور فلامکی، نشر فضا

2- از پیامدهای بسیار دهشتناک این یورش مغولان، ویرانی شهرها و گریختن مردم به کوه و دشت و بازگشت ایران به دوران تمدن پیش از شهر نشینی و آغاز یکجا نشینی( تشکیل روستاها) در ایران نام برد.با نگاهی به موقعیت بسیاری از روستاهای ایران( به ویژه روستاهای خراسان و استان تهران) میتوانیم شکل گیری آنها را در نقاط صعب العبور ببینیم که پیش از این که الزامات معیشتی موجب شکل گیری این روستاها باشد، گریز مردم و پناه گیری مردم در دوران مغولان موجب شکل گیری و پراکندگی عجیب روستاها در ایران بوده است.حتی رواج داشتن ازدواج مابین خویشان نزدیک و به ویژه دختر عمو و پسرعمو، بیش از این که الزامات مذهبی و یا آیینی داشته باشد، به این مسئله بازمی گردد که خانواده هایی که به کوه ها و... پناه برده بودند، هنگام به رشد رسیدن فرزندانشان، از روی ناگریزی آنها را به ازدواج یکدیگر درآورده اند.چرا که مورد دیگری در دسترس نبوده است.هرچند که بعضی از جامعه شناسان، پافشاری خانواده های روستایی بر حفظ دارایی خانواده و جلوگیری از خروج و تقسیم آن را یکی دیگر از عوامل ازدواج های فامیلی در روستاها دانسته اند. همچنین نگاه کنید به نام بسیاری از روستاهای ایران که نام یک شخص همراه با پسوند آباد بوده است( تقی آباد، حسن آبادو...) که به احتمال زیاد این حسن یا تقی ها نام بزرگ خانواده در هنگام گریختن و شکل گیری روستاها بوده است.در سال 1355، دولت وقت ایران، با توجه به پراکندگی زیاد روستاها و نیز قرارگیری بسیاری از آنها در نقاط صعب العبور و دشوار بودن رساندن امکانات رفاهی به آنان، از مشاورین فرمانفرمائیان به این منظور کمک خواست.مشاورین فرمانفرمائیان طرحی ارائه داد که بر مبنای آن 65 هزار روستای موجود در آن زمان!!!!! تجمیع شده و تبدیل به 15 هزار روستای بزرگ شود که مشاور، نام این روستاهای تجمیع شده را اصطلاحاً " ابرده" نامید.با روی دادن انقلاب در سال 1357، این طرح امکان اجرا پیدا نکرد و پس از انقلاب سازمانی به نام جهاد سازندگی جهت این مهم ( آبادی روستاها) تشکیل گردید که بعدها در وزارت کشاورزی ادغام گردید و به وزارت جهاد کشاورزی تبدیل گشت.البته مشکل تنها پراکنده بودن این روستاها نیست.بلکه استعمار، استثمار و استحمار این روستاییان توسط ملاکان و خانها در درازای 700 سال اخیر بود که موجب عقب ماندگی شدید ایران در سده های اخیر گشت.خانهای مغول پس از مرگشان، زمینهای ایران زمین را بین پسرانشان تقسیم می کردند!!؟؟؟ این تقسیمات پیاپی در درازای سده ها همچنان ادامه داشت.این سیستم اهریمنی در دوران مغولان اقطاع نام داشت.البته پیشینه این اقطاع به دوران خلفای عرب و نیز دوران سلجوقی بازمی گردد، اما هیچگاه گستردگی آن به اندازه مغولان نبوده است.فرزندان مغولان (خانها)با ازدواج با خانواده های ایرانی، از لحاظ نژادی و فرهنگی در جمعیت ایران حل شدند، اما همچنان خان بودن و اخلاقیات مغولی خود را نگاهداشتند( واژه خان و خانم مغولی هستند.بهتر است کم کم این واژه های پلید را از زبانمان بزداییم و به جای آنها از واژه هایی مانند سرور و بانو یا دوشیزه یا حتی خاتون ترکی استفاده نماییم).خانها در ساختار قدرت ایران در سده های اخیر، نقش بسیار مهمی بازی کردند و در حکومت های صفویه و افشار و زندیه و به ویژه قاجار،یکی از مهم ترین ارکان قدرت سیاسی- اقتصادی آن دوران بودند.ملاکان و خانها به اصطلاح زبان عربی، فعال مایشا بودند( هرکاری را که دلشان می خواست انجام می دادند).روستاییان و کشاورزانی که در زمین های کشاورزی خانها کار می کردند، برده هایی بودند که هیچ چیز از خود نداشتند و بیشتر دستاوردهای آنان را خانها زیر نام بهره مالکانه به غارت می بردند.افزون بر اینها خانها هرزمان قصد فروش زمین داشتند، کشاورزان همراه با زمین جابه جا می شدند!!؟؟؟ افزون بر اینها خانها مالک جان و ناموس روستاییان بودند و هرزمان که اراده می کردند می توانستند جان آنان را بستانند و یا ناموس آنها را مورد تجاوز قرار دهند.بسیاری از پسران خانزاده ،نخستین تجربیات جنسی را با تجاوز به دختران و زنان بینوای روستایی به دست می آوردند و روستاییان حق دم زدن و اعتراض نداشتند.چند سال پیش صدا و سیما، سریالی به نام "پس از باران" ساخت که افشاگر گوشه کوچکی از  ستم خانها یا بهتر بگویم مغول زادگان بر مردم روستایی ایران بود که با توجه به محدودیتهای اخلاقی ، بسیاری از مسائل ناگفته ماند و نشان داده نشد.همچنین نگاه کنید به فیلم زیبای "دادا" که درسالهای نخست پس از انقلاب ساخته شد.خانها در درازای این چند سده، با توجه به تبار انیرانی و یا بهتر بگویم ضد ایرانی خود، همواره بیشترین خیانتها را به ایران کرده و در درازای تاریخ معاصر، مهم ترین پایگاه استعمار بودند.( نگاه کنید به زد و بندهای خانات بختیاری با انگلیسیها در ماجرای اکتشاف نفت در مسجد سلیمان و قول و قرارهای آنها با دولت فخیمه انگلستان برای دراختیار قراردادن مردم نگون بخت ایل بختیاری جهت کارگری در چاه های نفت و تامین امنیت راه ها برای انتقال نفت توسط تفنگداران بختیاری نام برد).اما این تنها گوشه کوچکی از خیانت این خانهاست.بدترین خیانت آنها فقیر و بی سواد نگهداشتن جمعیت بزرگ روستایی در ایران بود.جمعیتی که حتی بعضی از آنها با توجه به گزارشات مستشرقین در دوره قاجار، چیزی را به نام وطن یا میهن نمی شناختند و تنها برداشت آنها از واژه وطن، همان وطن شرعی بود( همان حدودی که برای شکسته برگزار کردن نماز و نیز ابطال روزه در نظر گرفته می شود)فراموش نکنیم در آستانه فروپاشی حکومت قاجاریه،80 درصد جمعیت ایران یا روستایی بودند و یا ایلاتی و این خود می تواند از عقب ماندگی ایران در سده های اخیر(پس از دوران مغول) رمز گشایی کند. در 50 سال اخیر، هرچند شاهد مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها هستیم.اما تا شکل گیری و گسترش فرهنگ شهری گری و ایرانشهر هنوز راه درازی داریم.فراموش نکنیم یک انقطاع تاریخی 700 ساله از فرهنگ و تاریخ کهن، به سادگی جبران پذیر نیست و ما این را می توانیم امروزه در وجود اشخاصی ببینیم که چندان دلبستگی به فرهنگ ایرانی ندارند و ستایش گر فرهنگ های بیگانه و به هر بهانه ای هستند.مهاجرتهای گسترده تا کنون نه تنها موجب گسترش شهری گری نشده است، بلکه امروزه شهرهای بزرگ ما( مانند تهران، تبریز، شیراز و....) به روستاهای بزرگ تبدیل شده اند که خود موجب انواع معضلات پیچیده اجتماعی-فرهنگی در جامعه ایرانی گشته است( از جمله کاهش کیفیت فضای ساخته شده و معماری، همچنین نگاه کنید به وضعیت اتوبوس و مترو سوار شدن بعضی از هم میهنان و همشهریانمان و نیز جرم های درج شده در روزنامه هاو...).البته مراد در اینجا خدای نکرده توهین به قشر روستایی نیست،بلکه سخن از یک استعمار و استثمار فرهنگی در 700 ساله اخیر است که جبران آن مستلزم سالها آموزش است و تا آن موقع میهن ما صدمات اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی فراوانی را متحمل خواهد شد.با این نوشته دورنمای بهتری نسبت به دوران تاریک ایلخانان مغول پیدا می کنیم و ببینیم که چگونه آقای خسروانی، بنایی ساخته شده در یکی از سیاه ترین دوران تاریخ ایران با یکی از بناهای ساخته شده در یکی از بهترین دوران ایتالیا(از نظر اقتصادی و فرهنگی) مقایسه می کند.

 

3- در مورد شناسایی انرژی فضا به ویژه برای انتخاب فضاهای مقدس برای طراحی و ساخت بناهای نیایشی در ایران باستان، بعدها نوشته ای خواهم آورد.

4- این نوشته درباره فلورانس برگرفته از کتاب ارزنده "تاریخ شهر و شهرنشینی در اروپا از آغاز تا انقلاب صنعتی"نوشته دکتر جهانشاه پاکزاد،نشر آرمانشهر می باشد.

نمونه پرسشهای تاریخ هنر

1- در هنر پیش از تاریخ، نقاشی های غار لاسکو و آلتامیرا چه نقشی در زندگی مردمان آن دوران داشته است؟ صفحه ۹ 

2- اهمیت یافتن دین در زندگی مردمان سومر چه تاثیری بر شهرسازی آنان داشته است؟صفحه ۱۴

3- اسفنکس و لاماسو چه می باشند و به کدام تمدن ها تعلق دارند؟

4- دلیل اهمیت یافتن هنر مجسمه سازی و پیکرتراشی در تمدن مصر چیست؟صفحه ۲۳

5- مهم ترین اثر هنری اولین  دوره طلایی هنر هند( آشوکا) که از لحاظ فرهنگی شباهت زیادی به آثار مشابه در ایران دارد چه نام دارد؟ صفحه ۱۵۹

6- مجموعه پیکره های " تل اسمر" به کدام تمدن تعلق دارند؟ صفحه ۱۳

 7- نقاشی "تغذیه غزالان آفریقایی" در کجا قرار دارد؟  صفحه ۲۵

8- مهم ترین ویژگی هنر هندسی در یونان باستان چیست؟صفحه ۳۹

 9- مهمترین ویژگی هنر هلنی در یونان باستان چیست؟ ۴۸ و۴۹ 

  10-اثر هنری" نقاشی دیواری گاوبازی" متعلق به کدام تمدن می باشد؟ ۳۶

 11- -کاخ کنوسوس متعلق به کدام تمدن می باشد؟۳۵و۳۶

  12- معبد پارتنون جزء کدام یک از سبکهای معماری یونان می باشند؟دوریک

 13-دروازه شیران متعلق به کدام تمدن می باشد؟صفحه ۳۷

 14-مهمترین ویژگی هنر هندسی در یونان باستان چیست؟

 15-ویژگی های هنر هلنی را شرح دهید

16- مهم ترین هنر رایج در هنر هلنی پس از معماری چه بود؟ صفحه ۵۰

 17-مجسمه های دوشیزگانی که به عنوان ستون در معابد یونانی به کاررفته اند چه نام دارند؟ کاریاتید

18- بزرگترین میراث هنر اتروسکیان برای رومیان چه بود؟ صفحه ۵۰

19-  مهم ترین تجلی گاه هنر اتروسکی کدام است؟ صفحه ۵۲

 20-سبک تزئینی در هنر نقاشی روم باستان را شرح دهید.صفحه ۵۶

21-سبک نقوش مرمرین در هنر نقاشی روم باستان را شرح دهید.صفحه ۵۵

22-سبک پیچیده در هنر نقاشی روم باستان را شرح دهید.صفحه ۵۶

23-سبک پرسپکتیوی در هنر نقاشی روم باستان را شرح دهید.صفحه ۵۵

 24- موضوع نقاشی قدس الاقداس(غنائم معبد اورشلیم) چیست؟ صفحه ۵۶

 25- تفاوت هنر پیکره سازی یونانی با  هنرپیکره سازی رومی چیست؟

26- مهم ترین ویژگی هنر بیزانس چیست؟ ۶۵ و ۶۸

 27- نقاشی دیواری در هنر گوتیک در کدام کشور رواج یافت؟صفحه ۷۹

28- سه مشخصه معماری گوتیک را بنویسید. صفحه ۷۶ و ۷۷

 29-تفاوت نقاشی رومانسک با نقاشی گوتیک در مضمون و محتوا چه بود؟ ۷۸

 30-دو اندیشه مهم که مبانی فکری رنسانس را شکل دادند، کدام هستند؟

 31-دو ابداع علمی رنسانس را که تاثیر ژرفی بر نقاشی رنسانس داشت، کدامند؟

 32-کارهای زیر اثر کدام هنرمندان می باشد؟ الف- تابلوی مدونا / ب- شوالیه و مرگ شیطان صفحه ۹۶ و۹۹

 33-کدام هنرمند معتقد به این اصل بود که برترین درجه زیبایی را باید در شکلهایی جستجو کرد که دارای وضوح و خلوص شکلهای هندسی اند؟صفحه ۹۱

  34-دو اتفاق مهم تاریخی که مقدمات ایجاد رنسانس در اروپا را فراهم آوردند کدام بودند؟

35-سه اصل هنر رنسانس را نام ببرید. صفحه ۸۵و۸۶و۹۱و۹۳و۹۵

 36-کدام اثر دوناتلو تاثیر ژرفی بر پیکره تراشان دوره رنسانس نهاد؟صفحه ۹۳

 37- دو تفاوت کار رافائل با داوینچی چیست؟صفحه ۹۶

 38-کدام هنرمند معتقد بود" پیکرتراش باید با کشف نمونه ازلی یا چهره محبوس در سنگ کارش را آغاز کند". صفحه ۹۹

 39- چهار ویژگی  هنر باروک را بنویسید.۱۰۸و۱۰۹

 40- نقاشی ندیمه ها اثر کدام هنرمند دوره باروک می باشد؟۱۱۵

 41- مهم ترین تفاوت هنر باروک با هنر رنسانس از لحاظ فلسفی چیست؟

  42- مجسمه جذبه روحی قدیسه ترز اثر چه کسی می باشد؟ صفحه ۱۱۱ 

 43- مهم ترین آثار به دست آمده از استان لرستان چه می باشد؟

 44-برجسته ترین اثر هنری در دوره هخامنشی به غیر از معماری چه می باشد؟

 45-مهم ترین ابداع معماری در دوره ساسانیان کدام می باشد؟

46- کهن ترین آثار مکشوفه از ایران چه می باشد؟

47- نحوه چهره پردازی در دوره اشکانیان چگونه بوده است؟

 48-دو تفاوت مهم هنر اسلامی با هنر ساسانی را بنویسید.

  49-نخستین مینیاتور امضا دار توسط کدام هنرمند ترسیم گشت؟

 50- ویژگی های مکتب هرات چه می باشند؟

 51- ویژگی های مکتب بهزاد چه می باشند؟

 52- مهم ترین تزئین به کاررفته در معماری دوره تیموری کدام است؟

 53- طراح و ترسیم کننده نقوش کاشیکاری گنبد مسجد شیخ لطف اله چه کسی می باشد؟

54-کدام نقاش به مانی زمان معروف بود؟

55- ویژگیهای تصویرهای شاهنامه بایسنقری کدامند؟

  56- زوج منار در کدام دوره از معماری ایران رواج یافت؟

 57- مهم ترین تزئین به کاررفته در معماری دوره صفوی کدام است؟

۵۸- ویژگیهای مکتب نقاشی اصفهان کدام است؟

 

 

هر دم از این باغ بری می رسد(6)

در ادامه پاسخ به کوچک و محقرانه جلوه دادن فرهنگ و معماری کهن ایران زمین توسط آقای کیوان خسروانی، بسیار مناسب دیدم که از متن سخنرانی ارزشمند سرکاربانو ساناز افتخارزاده در که شب جشن یلدا صورت پذیرفته است استفاده نمایم. لازم به یادآوری است بانو افتخار زاده،سردبیرپیشین مجله معماری و ساختمان و عضو هیات رییسه نظام مهندسی ساختمان استان تهران می باشند.با سپاس فراوان از ایشان برای این سخنرانی ارزشمند و روشنگرانه، این گفتار را به گونه نوشته تقدیم خوانندگان این وبلاگ می نمایم.در نوشته های پسین، از این هنرمند و معمار گرانمایه بیشتر سخن خواهم گفت:

شب يلدا ، جشن زايش مهر

ساناز افتخارزاده / معمار و پژوهشگر

 

نه شـــــــبم نه شب پرستم که حديث خواب گويم       چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گويــم

مولوي

 

اقوام آريايي برای کشف رازهای هستی و دستيابی به راه کمال دو نوع نگرش عرفان و تصوف را بيش از 6000 سال پيش گسترش دادند . عرفان شهود مستقيم است و به راه زرتشت ختم می شود . تصوف طی طريق زير نظر راهنماست که توسط آيين مهر بسط داده شد .

در 30-40 سال اخير بسيار کوشيده اند که با استناد به اين مطلب که صحنه معروف گاوکشي ميترا تصويري نمادين از صورت هاي فلکي نجوم رومي – يوناني است مبدأ اوليه و خاستگاه آيين مهر را از ايران به اروپا منتقل کنند . اما اين آيين دستکم به 7 دليل از ايران برخاسته و نشانه هاي آن تنها بر اساس دانش نجوم آريايي قابل رمزگشايي است :

1- هزاران سال پس از ظهور آيين مهر آريايي در زمانيکه ايرانيان در مراحل بسيار پيشرفته ای از دانش ستاره شناسی و ساخت اسطرلاب های سه بعدی قرار داشتند يونانيان ستاره شناسی را کفر می دانستند و هيچ از آن نمی دانستند . هر چند مصريان کهن از پيش فهرست هاي ستاره اي داشتند اما به صورت دايره البروج بوده است که در زمان هخامنشيان اصلاح مي شود . متني مصري مربوط به زمان حکومت داريوش بزرگ هخامنشي که مصر جزو ساتراپ هاي ايران بوده است در دست است که نشان دهنده‌ي تغيير در ستاره شناسي مصري است . يونانيان در اين دوره با حضور در محضر کاهنان مصري با نجوم آشنا شدند اما در خود يونان بررسي احکام نجومي جرم به حساب مي آمد تا آنجا که اناکساگوراس به جرم بي ديني به دليل آموختن نظريه‌ي نجومي خود به نام طرفداري از پارسيان به دادگاه فرا خوانده شد و از ترس جان خود گريخت .

2-در ستاره شناسي آريايي خورشيد مرکز و ستاره اي است که همه سيارات به دور آن مي چرخند از اين رو مهم ترين جرم آسماني و مورد پرستش است که نحوه زيارت جايگاه هاي مهم مهريان از جمله جمخانه ها از اين الگو تبعيت نموده اند . منتها از آنجا که جايگاه ما به عنوان ناظر بر روي زمين است ، محاسبات نسبت به زمين انجام مي شود . اما در ستاره شناسي يوناني زمين مرکز عالم تصور شده است که اين خود متعارض با اهميت خورشيد است .

3- بسياری از يونانيان به گرته برداری يونان از ايران معترفند : لامپساکوسدر 320-260 BCE افلاطون را به دزدي نظريات و فلسفه زرتشت متهم کرده است و مي گويد “افسانه ار در پايان کتاب جمهور، بازگويي داستان طبيعت زرتشت است .

4- نوافلاطونيان که در زمان رنسانس به احياء علوم قديم پرداختند آشکارا به خاستگاه انديشه هاي افلاطون که زرتشت باشد و دانش کيميا گري و نجوم در ميتراييسم اروپا که آيين مهر ايراني باشد اشاره مي کنند و اکثر بزرگان هنر و دانش پيرو مکتب اشراقی هستند که از شرق برخاسته . کتاب قوانين پلوتون که جمع آوري نظريات زرتشت و افلاطون است يکي از اين موارد است . 

5- ميترا نام ايزدی هند و ايرانی است که شرح رفتار و جزييات آن در اوستا و ريگ ودا بسيار پيشتر از ظهور ميتراييسم در اروپا آمده است. نمايش ميترا در لباس کاملاً ايرانی با کلاه شکسته معروف فريجی و تاج خورشيد که در نگاره های هخامنشيان و ساسانيان به وضوح ديده می شود و سواری او بر ارابه چهار اسبه که در مهر يشت آمده است در نگاره های اروپايي دال بر خاستگاه راستين آن است .

6- مقام پنجم از ميتراييسم در اروپا به نام پارسی است که برای هميشه نام خاستگاه اين آيين را در خود ثبت کرده است .

7- تنها دليل اروپاييان برای انکار خاستگاه ايزد مهر از ايران عدم وجود مهرابه های مشابه است. توجه به اين نکته لازم است که در ايران همانطور که مسيحيان ميترائوم ها را نابود کردند ساسانيان زرتشتی مهرابه های اشکانيان را به کل تخريب نمودند . نکته ديگر آنکه ايرانيان هرگز چون يونانيان مايل به تجسم خدايان و مراسم خود در قالب مجسمه و بتکده نبودند بلکه بيشتر مراسم را مکتوب کرده و خدای را چون نيرويي معنوی می پرستيدند .با اين حال شباهت آنچه در مهريشت آمده با تصوری که از ميترا در گاوکشی ميترائوم های اروپا می شود غير قابل انکار است .  

 

کيش مهر آييني بر مبناي دانش نجوم ايرانيان بوده است و روشي براي به کمال معنوي رسيدن در عين کمال دنيوي و دستيابي به حداکثر پتانسيل هاي جسماني و روحاني . به عبارت ديگر نماياندن تنها راه راست در زندگی . رهرو طی هفت مرحله موفق می شده است که دور تناسخ را بشکند و به جاودانگی روان دست يابد .

مهر اوليه نزد ايرانيان نه يک پيامبر و نه خداوند بود بلکه راهنمايي پنهاني براي هدايت انسان ها به سوي جاودانگي و کمال بود .مهر که در زرتشتی گری به مقام ايزد فروکاسته می شود در مهريشت، که کهن ترين ِيشت ها دانسته شده، نيرومندترين ايزد، داراي صفت دائمي «فراخ چراگاه»، هزارگوش و هزارچشم، ضد دروغ، ايزد پيمان و پاسدار پيمان، حتي با دشمنان، نگهبان کشورهاي آريايي - و گاه سراسر جهان – برقرارکننده ي آشتي و نگهبان صلح، پيروز کننده ي راست کرداران و درست پيمانان، ايزد روشنايي، ايزد رزم و پيروزي، دهنده ي پيروزي و پادشاهي و بزرگي، بخشنده ي نعمت و ثروت و بهروزي به همه ي آدميان، ايزد خانواده، ايزد کشور، ايزد داور کردارهاي آدمي در روز رستاخيز است.

او در فراخناي زمين فراي زمان و مکان با ارابه اي که چهار اسب سفيد آن را مي کشند در حرکت است و از اعمال ما آگاه است. دو سمبل مهم ايزد مهر خورشيد است که با تاج آن نشان داده می شود و حلقه به معنی پيمان که به دست می گيرد. آيين مهري که در طي زمان تکامل مي يابد در زمان اوج خود در زمان اشکانيان به روش کاملي براي زيستن و آموزش طبقات مختلف اجتماعي تبديل مي شود که بسيار حامي گسترش علم و دانش است و طي يک دوره آموزشي کامل راه و رسم نفس شکني ، ستاره شناسي ، شجاعت و جنگاوري ، وفاداري و تعهد به قول و پيمان ، دفاع از سرزمين و مردم و نهايتا کشورداري و سياست را مي آموزد . هدف والاي آيين مهر طي مراحلي است که از طريق آنها روح به کمال مي رسد و مي تواند پس از مرگ به جاي رجعت به زمين و تناسخ اين حلقه را بريده به مراحل عالي زندگي روحاني دست يابد و به اصطلاح جاودانه شود .  تمام عقايد مذهبي امروز در اديان مختلف از اعتقاد به روز جزا ، دنيايي ديگر ، امکان عروج ، سير سلوک ، مراسم قرباني ، تقدس آتش و نور ، معماري مراکز نيايشي ، نمادها و سمبل هاي مذهبي ، نذر کردن، روزه گرفتن ، دخيل بستن ،شمع روشن کردن ،  نماز در هنگام موقعيت هاي خاص خورشيد در آسمان ( طلوع ، ظهر و غروب ) ، سلسله مراتب دين آموزي و حتي آموزش ها و سلسله مراتب در مراکز نظامي از آيين مهر برگرفته شده است.

اقوام هندو آريايي بنا بر هفت مرحله آيين خود هفته را با هفت روز به نام های هفت سياره اختراع کردند که نخستين روز آن با روز خورشيد آغاز می شد . با تسلط مسيحيت هرچند به منظور تعطيلی مراسم مهريان يکشنبه تعطيل اعلام شد اما روزهای هفته برنيافتاد . اين روزها که در انگليسی دی ناميده می شوند و از همان واژه ماه دی ايرانی به معنای ايزد و نيز روز گرفته شده اند خود دليلی بر ايرانی بودن گاه شماری ميتراييسم مورد استفاده در اروپا است .

کيوان شيد = شنبه            مهرشيد = يکشنبه         مه شيد = دوشنبه           بهرام شيد = سه‌شنبه

تيرشيد = چهارشنبه         هرمزشيد = پنج‌شنبه               ناهيدشيد يا آدينه = جمعه

مهريان نخستين روز از ماه دی که آن را خوره روز می ناميدند روز زايش مهر می دانستند . چون اين روز دقيقاً مصادف با انقلاب زمستانی است .يعنی درست از اين روز است که روزها شروع به طولانی شدن می کنند و خورشيد بيشتر و بيشتر در آسمان حضور خواهد داشت . بدين ترتيب طولانی ترين شب سال را يلدا از واژه سريانی به معنای ميلاد و تولد يا چله به معنی چهل روز مانده به جشن سده ناميدند و اين شب طولانی را در انتظار صبح اميد تماماً به بيداری و جشنی در انتظار مهر پيروزمند به سر می بردند . رهروان هفت مرحله آيين مهر که به نام هفت سياره نام گذاری شده بوده است ، پيوسته در جشن ها و مراسمی برای نوشيدن عصاره سکرآور هوم با نقاب هايي گويای مرحله ای که در آن بودند شرکت می کردند تا شناخته نشوند . اين همان است که در اروپا به جشن بالماسکه شناخته می شود و در ونيز بسيار رونق يافت . نخستين روز از ماه دی در تقويم ميترايي آغاز سال نو بود که روميان آن را با نام جشن ديواليا يا جشن بازگشت خورشيد جشن می گرفتند . هنوز هم اين جشن در هند به همين نام ديوالی خوانده می شود .

نماد گياهی ايزد مهر درخت سرو است چرا که هميشه سبز و دارای عمری طولانی است که در برابر سردي و تاريکي پايداري مي کند و درخت بومی ايران زمين يعنی خاستگاه کيش مهر می باشد . از اين روي در شب زايش مهر ، « سروِ مهر » را مي آراستند و هدايايي در پايش مي نهادند و با خود پيمان مي بستند که براي سال ديگر نيز سرو هميشه سبز ديگري بنشانند. "سرو مهر" را در شب زايش مهر با نمادها و نشانه هايي ديگر نيز مي آراستند که هر يک نزد مهريان نشاني ويژه با پيامي رازگونه و نهفته در خويش بود. چنان که برفراز سرو به نشانه خورشيد يا مهر تابان ستاره‌اي زرين يا سرخ برمي افراشتند يا نماد گردونه مهر را بر آن می گذاردند و شاخه هاي درخت سرو را با دو رشته زرين و سيمين به نشانه خورشيد و ماه مي آراستند . همچنين جوانان آرزومند به اميد برآورده شدن آرزويشان، به گونه اي نمادين پارچه‌اي ابريشمي يا سيمين بر شاخه‌هاي سرو مي‌آويختند و در پاي سرو نيز هدايايي مي گذاشتند.

از جمله چيزهايي که سرو را با آن آذين می کردند کرات رنگين هر يک به نشانه سياره ای خاص ، هلال ماه و ستاره اي ميان آن ( نشان پارسي يا مرحله پنجم در آيين مهر ) ، تنديس زن ( نماد ناهيد مادر مهر )، حلقه ( نماد مهر و نشان پيوند با مهر و مرحله هفتم ) و .... ايرانيان به مانند نوروز خوانی در اين شب می گستردند از انواع ميوه های رنگارنگ پاييزی . با ورود ميتراييسم به اروپا چون آنها درخت سرو نداشتند کاج را جايگزين آن کردند و همچنان به مناسبت زايش مهر در 21 دسامبر با تزيين آن جشن می گرفتند .

با گسترش قدرت مسيحيت در اروپا ميتراپرستي و نشانه‌هايش به سرعت از جهان برچيده شد. همه ميترايوم ها خراب شدند و بر سرشان يا بر خرابه‌هايشان كليسا ساخته شد و مسيحيت عملا در قرن چهارم پرونده اين دين را بست. اما يادگارهاي ميترايي همچنان با مسيحيت به زمان حال رسيد. آنچنانکه در انجيل لوقا آمده عيسی در تابستان متولد شده است . اما به دليل آنکه مسيحيان گاهشمار درستی نداشتند و نيز بهترين راه نابودی دين قديم جايگزين کردن آن با دين جديد بوده است نه تنها روز تولد آن را به زمستان انتقال دادند بلکه تمام داستان های مهر و نمادهای آن را مصادره کردند . اما بعدها باز به دليل تغييراتی که در تقويم مسيحيان پيش آمد زادروز عيسی به روزی متفاوت از انقلاب زمستانی و در نتيجه بی ارتباط با آغاز سال نو مسيحی تبديل شد . به طوری که معلوم نيست در حال حاضر مسيحيان روز تولد عيسی را جشن می گيرند يا آغاز سال نو را ! و اين هر دو روز هم تناسبی با تغيير فصل و انقلاب زمستانی که به دقيقه در تقويم آريايي محاسبه شده است ندارد .

 

ارتباط نماد شيروخورشيد با نام گذاری ايران و شب يلدا

امروزه صورت فلکی شير در دامنه متوسط عرض‌هاي جغرافيايي ايران در آخرين روزهاي بهمن‌ماه به آسمان سرشبي مي‌رسد و همزمان با غروب خورشيد در افق شرقي پديدار مي‌شود. اما در حدود چهار هزار سال پيش اين رويداد در آغاز زمستان رخ مي‌داد و ستاره شير که از آغاز تابستان به آسمان روزانه رسيده بوده و هرگز ديده نمي‌شده است، اکنون و در آغاز زمستان و همزمان با رسيدن خورشيد به انقلاب زمستاني و شب يلدا، از افق شامگاهي سر بر مي‌کشد و پديدار مي‌شود.

به عبارت ديگر، زمان زايش و تولد سالانه خورشيد با زايش شير همزمان بوده است. هنگامي که خورشيد به هنگام انقلاب زمستاني در حال فرو رفتن در افق غربي بوده، در همان لحظه، صورت فلکی شير در حال برآمدن از افق شرقي بوده است و ستاره قلب الاسد جاي خالي خورشيد در آسمان را تا بامداد روز بعد پر مي‌کرده است. و هنگاميکه خورشيد طلوع می کرده است شير نهان می شده است . اصطلاح خورشيد شيرگير از اين اتفاق برآمده است .

شير و خورشيد از اين زمان به بعد به يکديگر نزديک و نزديک‌تر مي‌شده‌اند و شير هر شب مقداري زودتر طلوع مي‌کرده و در آسمان شامگاهي بالا و بالاتر مي‌آمده است. پس از شش ماه و در نخستين روزهاي تابستان، شير و خورشيد به مقارنه مي‌رسيدند و خورشيد «سوار بر شير» مي‌شد. در چنين زمان فرخنده ای آريايي های باستان اين سرزمين را به نام خود ايران نام نهادند و نشان آن را شير و خورشيد نهادند که مقارن با طالع 5 از طالع های 12 گانه می باشد . يعني در زماني که خورشيد به انقلاب تابستاني و اوج کمال خود رسيده است. از همين هنگام، شير به آسمان روزانه ‌رسيده و تا شش ماه از ديده‌ها پنهان مي‌شد. شير پس از اين شش ماه ناپيدايي، دگرباره در آغاز زمستان و به هنگام زايش خورشيد، هويدا مي‌شود.

چنانکه مي‌دانيم خورشيد در فاصله انقلاب زمستاني تا انقلاب تابستاني، در حال اوج گرفتن و روزها در حال بلند شدن هستند. در حاليکه در فاصله انقلاب تابستاني تا انقلاب زمستاني، خورشيد در حال افول و روزها در حال کوتاه شدن هستند. حضور و حرکت شير در آسمان درست در هنگامي بوده که خورشيد در وضعيت اوج‌گيري و گرم شدن و درخشان‌تر شدن بوده است. هنگامي که خورشيد در وضعيت افول و سرد شدن بوده و از درخشندگي‌اش کاسته مي‌شده، شير نيز در آسمان ديده نمي‌شده است. (http://ghiasabadi.com/shir_khorshid.html)

پيشينه ي نماد شير و خورشيد به دوران هخامنشيان و حتي پيش از آن مي رسد و کهن ترين مستند موجود از آن کتيبه اي است مربوط به دوران اردشير دوم که هم اينک در موزه ي "آرميتاژ" لنينگراد(سن پيترز بورگ) روسيه است .

 

 

تصوير شير و گاو تخت جمشيد و ارتباط آن با شب يلدا

در اين ترکيب، شيري ديده مي‌شود که بر پشت گاو جهيده و چنگالش را بدون اينکه فرو کرده باشد، بر پشت او نهاده است. اين گاو، همواره پشت به شير کرده و در وضعيت فرار قرار دارد؛ در حاليکه سر خود را به سوي شير بازگردانده و او را مي‌نگرد. شير و گاو در تمامي نگاره‌هايي که جزئيات کافي براي بررسي دارند، نر هستند. اين نگاره در آثار هنري مردمان آسياي ميانه و دشت‌هاي آلتايي (همچون «پازيريک») به دليل ويژگي‌هاي اقليمي و طبيعي، با ترکيب شير- گوزن ديده شده است.

متون نجومي کهن، تصوير صورت فلکي گاو/ ثور را (چونان نگاره‌هاي باستاني) به شکل گاوي نشان داده‌اند که سر خود را به عقب بازگردانده است. در تمامي نگاره‌هاي تشخيص‌پذير، با گاو نر روبرو هستيم و صورت فلکي گاو نيز همواره گاو نر دانسته مي‌شده است. نر بودن صورت فلکي گاو را از دو راه مي‌توان پيگيري کرد. نخست، بررسي تصويرهاي متون نجومي کهن؛ دوم، اطلاق گونهٔ مذکر و نرينه نام گاو يعني «ثور» به اين صورت فلکي. گونهٔ مؤنث و مادينه نام گاو يعني «بقر» که بر گاو ماده دلالت مي‌کند، براي ناميدن اين صورت فلکي بکار نرفته است.

براي نمونه‌اي از متون نجومي مصور از سده‌هاي ميانه و نگاره‌هاي صورت‌هاي فلکي شير و گاو و ستارگان وابسته به آنها بنگريد به: صوفي، عبدالرحمان، صورالکواکب، ترجمه خواجه نصير طوسي، چاپ عکسي از دستخط خواجه نصير، بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۴۸، ص ۹۴

پر نورترين و بزرگ‌ترين ستاره صورت فلکي شير/ اسد (Leo)، ستاره «قلب‌الاسد» يا «مَلَکي» (Regulus) است که گاه به نام صورت فلکي خود، «شير» خوانده مي‌شود. اين ستاره در چهار هزار سال پيش و در دامنه متوسط عرض‌هاي جغرافيايي ايران، از آغاز زمستان تا آغاز تابستان در آسمان شبانه ديده مي‌شده است.

در همان دوران، ستاره دَبَران (Aldebaran) که بزرگ‌ترين و پرنورترين ستاره صورت فلکي گاو/ ثور که در باورهاي نجومي «چشم گاو» دانسته مي‌شده، از ميانه‌هاي مهرماه تا ميانه‌هاي فروردين‌ماه در آسمان شبانه ديده مي‌شده است.

حال با توجه به وضعيت شير و گاو در آسمان چهار هزار سال پيش، به چشم‌انداز و چگونگي حرکات اين دو در آسمان توجه مي‌کنيم. از آغاز تابستان تا ميانه مهرماه، نه شير در آسمان ديده مي‌شود و نه گاو. از ميانه مهرماه تا آغاز زمستان، يعني در زماني که سرما و تاريکي شب رو به فزوني و روشنايي روز رو به کاهش است، گاو در نبود شير، يکه‌تاز آسمان است و هر شب بالاتر آمده است. انگاري که پيوندي ميان سرما و تاريکي با اوج‌گيري گاو وجود دارد. در آغاز زمستان، شير پس از شش ماه غيبت طلوع مي‌کند و درست از همين زمان، روزها رو به بلند شدن مي‌گذارند. انگاري که اکنون شير براي دفع سرما و تاريکي به ياري خورشيد آمده است.

به عبارت ديگر، از چهار فصل سال، فصل تابستان بدون شير و گاو، فصل پاييز با گاو، فصل زمستان با گاو و شير، و فصل بهار با شير بوده است. گاو نر آسماني، پيام‌آور سرما و تاريکي و شير آسماني، نويد دهنده گرما و روشنايي است.

در تمام طول زمستان، هر شب ابتدا گاو طلوع مي‌کند و پس از حدود چهار ساعت، شير از دنبال او طلوع مي‌کند. هر چه شير بالاتر مي‌آيد، گاو پايين‌تر مي‌رود. در ميانه‌هاي فروردين‌ماه، يعني در زماني که هوا گرم شده و روزها به اندازه کافي بلند شده‌اند، گاو به آسمان روزانه مي‌رسد و ديگر ديده نمي‌شود. انگاري که از آغاز زمستان، شير با يورش خود گاو را از ميدان تاريکي و سرما بدر کرده است. سپس از ميانه فروردين‌ماه تا آغاز تابستان، شير يکه‌تاز آسمان در روزهاي بلند و گرم سال است.

فاصله ميان شير با گاو به اندازه دو برج و فاصله ميان گاو با شير برابر با هشت برج است. در نتيجه همواره مي‌توان شير را به دنبال گاو ديد و هرگز ديده نمي‌شود که گاو از پشت شير روان باشد. در نگاره‌هاي باستاني نيز شير و گاو در حال نبرد نيستند، بلکه شير در حال حمله و گاو در وضعيت گريز است و با نگراني پشت سر خود را مي‌نگرد. درست به مانند وضعيت کيهاني اين دو ستاره و صورت فلکي. همچنين در نگاره‌ها، شير تنها بر پشت گاو جهيده است، اما چنگال‌هايش بر پشت او فرو نرفته و يا دريده نشده است. چرا که شير آسماني نيز هرگز موفق به رسيدن به گاو نمي‌شود و تنها او را دنبال مي‌کند. گاو آسماني نيز براي هميشه شکست نمي‌خورد و بزودي و چهار و نيم ماه پس از پنهان شدن شير، دوباره باز مي‌گردد و چرخه مکرر رويدادهاي کيهاني را آغاز مي‌کند. چرخه‌اي که گويا با باورهاي دايره‌اي شکل و تکرار شدنده تاريخي و فرهنگي و اعتقادي ايرانيان در پيوند است. (http://ghiasabadi.com/shir_gav.html)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهر سوشيانس

دومين تفسير جشن شب يلدا واقعه ميلاد مسيح ايرانی است . بررسي هاي بيشتر نکات جالب تري را در خصوص شخصيت واقعي عيسي مسيح روشن می کند . ذبيح بهروز با تكرار محاسبات تاريخي و استفاده از اعدادي كه در كتب مورخان آمده بود به دو زمان مختلف براي تولد عيسي دست پيدا كرد. يكي در همين حدود ۲۰۰۰ سال پيش، و ديگري حدود ۴۰۰ سال قبل از آن در زمان اشكانيان (تقويم و تاريخ در ايران. از رصد زرتشت تا رصد خيام. بنگاه چاپخانه بانك ملي ۱۳۳۱).

او از اين تناقض و ساير دلايل منطقی به اين نتيجه رسيد كه در واقع دو مسيح در جهان وجود داشته! يكي عيساي ناصري متاخر، و ديگري مسيح موعود زردشتي يا مهر سوشيانس. همانطور که می دانيم در اوستا نويد ظهور نجات بخشی آمده است که در سيستان يا نيمروز که به درستی مرکز جهان شمرده می شد و جايي بود که به محاسبه آريايي ها مدار صفردرجه زمين از آن می گذشت ( و بعدها انگليس اين محاسبه را در زمان استعمار هند ربود و به نام خود در جايي که صفر طبيعی کره زمين نيست ثبت کرد ) دختری باکره در درياچه هامون از تخمه زرتشت باردار می شود و فرزند او مهر سوشيانس است . ماه تولد مهر در ديماه يعني شب يلدا در زبان سيستاني كرشت يا کريست ناميده مي شود كه احتمالا ريشه همان Christ لاتيني است. آن مسيحي كه سه مغ اشکانی با تعقيب ستاره شير به استقبالش می روند و آن را موعود می نامند و بدو می گروند مهر است وگرنه چه دليلی دارد که از ايران سه نفر تا اورشليم بروند و به کسی تبريک بگويند که اصلاً بدو نمی گرايند و نيز به نام او آيين مهر که اشکانيان تا پای جان بدان پايبند بودند برخواهد افتاد ! اين مسيحا که در اشعار ايرانی بسيار بدو اشاره می شود مهر سوشيانس است که به راستی ناجی ايران است و اشکانيان با گرويدن به آيين باز زنده شده مهر ايران را از شر جانشينان اسکندر می رهانند و تا 500 سال به راستی و استقلال آن را حفظ می کنند .

به تفسيری ديگر نيز اين مهر موعود همان است که در واقع در شمال هندوستان با نام برخاسته ظهور کرده است و در هند به نام بودای نجات بخش شناخته می شود . با ظهور او آريايي هايي که پيرو کيش ودايي بودند و اکنون اين کيش توسط روحانيان رو به تحريف گذارده بود آن را رها کرده به بودا می گروند .

با کشته شدن عيسی ناصری توسط روميان چهارصد سال بعد که نام و نشانی از او باقی نمانده بود و اساساً کار خاصی در تاريخ نکرده بود فرصت طلبان با جمع آوری تاريخ تولد مسيح ايرانی و سابقه ميتراييسم تاريخ تولد و زندگی عيسی را بازسازی کردند و از زندگی پيامبری مردمی که به زبان کوچه و بازار برای رستگاری انسان ها سخن می گفت کليساهای اعظم و مخوفی برپا داشتند که صدها سال جهل و ظلم را بر گرده اروپاييان استوار ساخت . داستان مريم باکره با نشان هايي از صدف ، نيلوفر ، مرواريد و دلفين که همه نمادهای مهری برای نمايش باروری آناهيد و زايش مهر هستند ، عروج عيسی که بر گرفته از تاختن مهر با ارابه چهار اسبه در آسمان است ، شام آخر که برگرفته از ضيافت مهريان است ، نماد چليپا که نماد چهار جهت اصلی و به معنای اتحاد و آشتی بزرگ جهانی در باورهای مهری و گردونه مهر است ، نان و شراب ، دوازده حواری که در واقع نماد 12 صورت فلکی هستند که ياور خورشيد يا مهر شناخته می شوند و خورشيد در طی يک سال ميان آنها تغيير مکان می دهد ، غسل تعميد ، سرود خوانی ، آب مقدس ، نواختن ناقوس ، پوشش های سمت های مختلف مسيحی و غيره همگی برداشت هايي از آيين مهر است که در آن جايگاه های بسيار مستحکم و مستدل دارند ولی در مسيحيت تقليدی و بی ريشه است . برای مثال چه دليلی دارد که مردمی ابزار اعدام دشمن و آلت قتاله پيامبر خود را مقدس شمارند ؟! صليب چوبه دار معروف روميان بود که عيسی را بر آن به صلابه کشيدند !

امروز پرداختن به ريشه های تاريخی و فکری اعياد و مراسم از آن رور مهم است که برگزاری آنها بدون شناخت جز عملی خرافاتی به شمار نمی رود . اما برگزاری آگاهانه آنها و درک صحيح از فرهنگ پربار ايران زمين موجب پيوستگی همه اقوام ايرانی و حفظ سرزمين می گردد . اقوام ايراني جدا گشته از يکديگر ناگهان با نيروي نهفته در اين آيين هاي باستاني هر جاي دنيا که باشند وراي همه جدايي ها ناگهان در چيزي متحد مي شوند که نه تنها در واقعه اي گذرا آنها را به هم پيوند مي زند بلکه رويايي فراموش شده ايرانشهر را به يادشان مي آورد و تا روزي که اين رويا خود را در دل اسطوره ها، سنن و آيينهاي ايراني تداوم مي بخشد ايران زمين همچنان زنده خواهد ماند. باشد که به کودکانمان بياموزيم اهميت پاسداشت آيينهاي نياکانمان را که آيينهايي چون يلدا نه فقط يک جشن بلکه راز تداوم تاريخي هويت تاريخي ما در هجوم طوفانهايي است که اقوام و تمدنهاي بسياري را به صفحات تاريخ سپرده است ولي در طي هزاران سال ما با پاسداري از زبان، اسطوره ها و آيينهاي خود در ويرانگرترين تندبادهاي تاريخ توانسته ايم از فرهنگ و هويت خود پاسداري کنيم و ايراني بمانيم.

در دهه های اخير حملات بسياری در اين خصوص صورت گرفته است که ميتراييسم از ايران برنخاسته است و منشاء آن در يونان بوده است و يا اينکه حتی ميتراييسم مقلد مسيحيت است يا مضحک تر از آن ميتراييسم از اروپا به ايران آمده است . اين انکار روز است که اکنون کليساها بر مهرابه ها ايستاده اند نه برعکس ! که :

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست                            کلاه داري و آيين سروري داند

با استدلالات بسيار سست انواع کانون ها و مجلات به ظاهر علمی مقالات بی ارزش و دروغين اينچنين را اشاعه می دهند تا باطل را به جای حق نشانند و همواره سهم ايران زمين در شکل گيری تمدن جهانی را انکار کنند . بر ماست که با پژوهش و تحقيق راستين حق را به جای آوريم و نام مقدس ايران را برافرازيم تا به اعتماد به نفس ملی و جايگاه راستينمان در جهان دست يابيم .

در انتها به پژوهشی از دکتر آيدين پور مسلمی در خصوص تفسير پرده نقاشی رافائل موسوم به مدرسه آتن سفارش می کنم که به تمامی اعتراف غرب است به آن که دانش کائنات و کروی بودن زمين نزد ايرانيان است . در گوشه تابلو زرتشت درحاليکه کره جهان را در دست دارد و روبروی آن ايزد مهر با تاج معروف خورشيد در حاليکه کره زمين را در دست دارد نشان داده شده است و در کنار آنها نقاش تصوير خود را کشيده يعنی اعتبار خود را از آنها کسب کرده نه افلاطون و ارسطو . نگاه رافائل بسيار پرمعناست . در وسط تصوير افلاطون و ارسطو بر سر بحث اينجا و آنجا ، يا بالا يا پايين مانده اند ، در اطراف نوابغ هر يک به چيزی مشغول اند ، اما تمام دانش جهان بر سرانگشتان زرتشت است و مهر کليت زمين را آنگونه که هست می شناسد ! (http://www.theiraniandream.net/archives/2003)

 

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود                سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود

حلقه پير مغان از ازلم در گوش است               بر همانيم که بوديم و همان خواهد بود

 

 

هر دم از این باغ بری می رسد(5)

در ادامه نوشته " هر دم از این باغ بری می رسد" و بررسی فرمایشات آقای کیوان خسروانی و لجن مال کردن معماری و تاریخ ایران زمین توسط حضرت ایشان در رادیو فارسی فرانسه  و پاسخهای مستند من به ایشان، این نوشته را ادامه می دهیم. برای پیگیری قسمتهای گذشته می توانید به نشانی های ذیل بروید:

http://shahraziran.blogfa.com/8910.aspxقسمت نخست

http://shahraziran.blogfa.com/post-84.aspx قسمت دوم

http://shahraziran.blogfa.com/9002.aspx قسمت سوم

http://shahraziran.blogfa.com/post-86.aspx قسمت چهارم

"معماری در یونان باستان تقریباً علم بوده. در صورتی که در تاریخ فرهنگ ایران، هیچ گاه علم و رشته ای آکادمیک نبوده.معماران صنعتگرانی بودند که با ممارست حرفه شان را فرا می گرفتند. فیدیاس در پارتنون کاری کرد تا از بروز خطای دید جلوگیری کند و دید به پرسپکتیو نرود و همه چیز درست به نظر برسد. اما درتخت جمشید چنین تکنیکی به کار گرفته نشده.در گنبد سلطانیه، که از شاهکارهای معماری ایران است، معمار برای این که جلوی لگد گنبد را بگیرد، مجبور به استفاده از هشت مناره شد، در صورتی که برونلسکی در فلورانس همین مناره را بدون مناره لگد گیر ساخته".

باز هم سفسطه، سفسطه، سفسطه.هنری که در نزد انیرانیان است و بس.

مسائل غیر مرتبط را به هم ارتباط دادن، زمانهای مختلف تاریخی را با هم درآمیختن، بر بسیاری از توانمندیهای ایرانیان به گونه ای تعمدی چشم پوشی کردن و توانایی های مغرب زمینیان را به گونه ای اغراق آمیز بزرگ جلوه دادن.

کیوان خان خسروانی!

گیریم که فرمایش شما درست باشد و معماری در یونان باستان، علم بوده است، در ایران علم نبوده است؟!!!!!!!!!!!؟؟؟؟

به خدا سوگند انسان می ماند که در پاسخ به این دروغ آشکار چه بگوید.آن هم دروغی به این شاخداری! شگفتا

بسیار خوب، تلاش میکنم با همان رفرنس های خودتان، پاسختان را بدهم.

نخست به این اشاره کرده اید که تنها در یونان باستان، معماری علم بوده است و در ایران با ممارست حرفه شان را فرا می گرفتند.معنی این فرمایشتان این است که معماران ایران زمین، تنها در کارگاه ساختمانی و به صورت سینه به سینه معماری را فرا می گرفتند.بسیار عالی!!!

کیوان خان!

آیا حضرتعالی که به قول رسانه سرکارخانم سهیلا بسکی( مجله معمار) فردی آشنا به معماری ایران و از علاقه مندان آن هستید، تا کنون یکبار و تنها یکبار به اندیشه ها و مبانی نظری و مفاهیم موجود در بن مایه های معماری ایران اندیشیده اید؟آیا هرگز اندیشیده اید که چرا آتشکده های نیاکان ما( و البته نه شما) مانند آتشکده آذرگشنسب آذربایجان که نیاکان ما( و البته نه شما) در آن تاج افتخار بر سر می گذاشتند، در همان زمانی که نیاکان میزبانان با کلاس و با فرهنگ فرانسوی شما وترتیب دهنده برنامه مصاحبه شما در رادیو فرانسه، همچون حیوانات وحشی در جنگلهای شمال اروپا به سر می بردند، به گونه چهارتاقی بوده است؟ آیا هرگز به چهارجهت آن اندیشیده اید؟ آیا هرگز به چرایی آن اندیشیده اید؟ تا چه اندازه با آیین مهر و مفاهیم موجود در آن آشنا هستید؟ آیین مهری که در همان زمان یونان باستان و روم باستان به اروپا رفت و سراسر اروپای متمدن را دربرگرفت و موجب شکل گیری تمدنی والا در آن سرزمینها شد و اگر نبود دستگاه خونریز کلیسا و پاپهای خونخوار که به زور شمشیرهای آلوده به خون مردمان بیگناه، مردمان اروپا را وادار به پذیرش آیین مسیحیت کردند، امروزه چیزی به نام اروپای مسیحی-یهودی نداشتیم و جالبتر اینکه همینان برای اینکه بهتر بتوانند باورهای خود را به نام مسیحیت به حلق اروپایی های میترایی فرو کنند، باز متوسل به همین آیین مهری شدند و باورهای خود را به نام مسیحیت  با بسیاری از باورهای میترایی در آمیختند.باورهایی مانند غسل تمعید، مقدس بودن روز یکشنبه، ناقوس کلیسا، خوردن نان و شراب در کلیسا، داستان شام آخر و.... از همه جالبتر اینکه این روزها که سخن از جشن کریسمس در بسیاری از نقاط جهان است، روز تولد مهر ایرانی است که ما ایرانی ها آن را با نام شب یلدا جشن می گیریم و دستگاه کلیسا با رندی هر چه تمام تر آن را به نام تولد حضرت عیسا مسیح قالب زد.اگر اندکی تردید دارید، می توانید آن را از ارامنه مقیم پاریس بپرسید.چرا که از اتفاق ، ارامنه یکی از کهن ترین و نخستین ملت های جهان هستند که مسیحیت را پذیرفته اند و در این زمنه دارای اصالت تاریخی می باشند.از آنان بپرسید که روز راستین تولد عیسا بن مریم چه زمانی است؟آنها حقیقت را به شما خواهند گفت.هر چند امروزه می دانیم که چیزی که امروزه به نام مسیحیت به چندمیلیارد انسان خورانده می شود، ربطی به آموزه های حضرت مسیح ندارد و آموزه های وی توسط پولس از بین رفت.امری که در قرآن به آن هم اشاره شده است و تحریف کنندگان آموزه های مسیح( پولس و دارو دسته اش) به عذابی دردناک بشارت داده شده اند.به راستی دین امروزین مسیحیت را باید پولسی نامید تا مسیحی.خیانت و حقه بازی و کلاشی بزرگی که کلبسای کاتولیک بیش از ۱۷۰۰ سال است انجام می دهد و حتی شخص پولس را به عنوان یک قدیس و جانشین حضرت مسیح معرفی نموده است!!!؟؟ و حتی یکی از بزرگترین کلیساهای انگلستان و لندن به نام وی یعنی سن پل!! می باشد!!؟به هر روی ما ایرانیان شادمانیم که جهان یکی از بزرگترین جشنهای ما را به مهم ترین جشن های خویش تبدیل نموده است.حال به هر نامی مهم نیست.مهم این است که ابداع و بنیان گذاری آن از ماست و ریشه های آن به خود ما بازمی گردد و حتی واتیکان با تمام خباثت و قدرت و پلیدیهایش نتوانست فرهنگ و خرد کهن ۷۰۰۰ ساله ما را از بین ببرد، هرچند آن را کم رنگ نمود.دشمنی دستگاه کلیسا با فرهنگ میترایی به اندازه ای است که پس از گذشت ۱۷۰۰ سال،در فیلم طالع نحس که به سفارش دستگاه کلیسا ساخته شد، تمام نمادهای شیطانی متعلق به آیین مهر هستند!!؟؟؟؟

به هر روی به جای دوری نرویم، به آیین مهر اشاره کردم.از تاثیر گذاری مفاهیم رایج این آیین در معماری ایرانی چه می دانید؟آیا می دانید چرا نیاکان ما به مهندس معمار یا به قول میزبانان فرانسوی تان،آرشیتکت، " مهراز" می گفته اند و رابطه این مهراز با مهر چیست؟پاسخ به این پرسش را به خودتان وامیگذارم، تا اندکی اندیشه کنید.هرچند میدانم آن اندازه باهوش هستید که حتی اگر من اشاره هم نمیکردم، خودتان مفهوم آن را نیز می دانستید.شما را باهوش می دانم، چرا که میبینم که چگونه هوشمندانه و زیرکانه سفسطه می کنید و معماری و فرهنگ نیاکان مرا لجن مال میکنید.

برای این که کمی بیشتر پیش برویم، بد نیست معنی حرفه ای مهراز و نیز طبقه بندی کوشندگان در بخش ساخت و ساز در دوران ایران باستان را تقدیم شما کنم:

مهراز: آرشیتکت،مهندس معمار، کسی که مسئول طراحی و نیز نظارت بر کار ساختمان سازی بوده است.

استاد رازیگر:استاد معمار به قول امروزیها،کسی که وظیفه اش پیاده کردن نقشه های ساختمانی و کارگردان همه بخشهای ساخت و ساز بوده و زیر دست مهراز کار می کرده است.

رازیگر: معمار، کسی که زیر دست استاد رازیگر کار می کرده است.

استاد والاد گر: استاد بنا به قول امروزیها، که زیر دست رازیگر بوده است.

والاد گر: همان بنای امروزی که زیر دست استاد والاد گر بوده اند.

کارگر: که خوشبختانه هنوز هم این نام را در معنای خودش به کار می بریم.

 

کیوان خان!

آیا به باور شما،این طبقه بندی دقیق و در خور توجه در بیش از2000  سال پیش، در کارگاه های ساختمانی صورت گرفته است و با ممارست حرفه ای این کار انجام گرفته است؟!!گیریم که اینگونه باشد؟ دیدگاه شما درباره شخص مهراز چیست؟ ایا وی دانسته های خود را تنها به صورت سینه به سینه و بدون گذراندن دوره های نظری یا به قول شما آکادمیک فرا می گرفته است؟؟!!!

اندکی پیش تر برویم

از آیین مهر و تاثیرات عمیق مبانی و مفاهیم آن در معماری ایرانی بگذریم.تاثیری که تا همین 50 سال پیش و تا همان دورانی که خیاطان حقه باز، معماری ایرانی را در دانشگاه ها سرنگون نمودند، برقرار بود.آیا مهرازان ایرانی( باز هم میگویم به مفهوم واژه مهراز بیاندیشید) این مفاهیم را در کارگاه های ساختمانی فراگرفته اند و در حال ممارست و تمرین و آزمون و خطا در کارگاه ها، ناگهان به سینه آنها وحی می شده است؟!!!

به راستی  کیوان خان!باور شما در مورد اندیشه ها و فلسفه ایران باستان که بعدها سهروردی بزرگ آن را حکمت خسروانی نام نهاد، چیست؟آیا چیزی از آن شنیده اید یا دانسته های شما از فلسفه تنها به فرموده های ارسطو و افلاطون و یا فلسفه بافی های روان پریشانی مانند ژاک دریدا و ژیل دلوز محدود می گردد؟در خوشبینانه ترین حالت این است که چیزی نمی دانید.اگر چنین است پیشنهاد می کنم پیش از لجن مال کردن و تحقیر کردن فرهنگ ایران زمین، اندکی هم مطالعه درباره حکمت خسروانی داشته باشید و درباره رابطه آن با معماری ایران ساسانی پژوهش بفرمایید.به راستی شما درباره مبانی ترکیب فرمی دایره و مربع که در مشرق زمین، از جمله در هند، ماندالا خوانده میشود و کانسپت و ایده های شکل دهنده چهارتاقی های ما را تشکیل میدهد، چه می دانید؟ درباره مبانی و مفاهیم مربعی که به نه قسمت مساوی تقسیم شده باشد و قطرهای چهار مربع کوچکتر که در چهار راس آن قراردارند، ترسیم شده و ایجاد یک هشت ضلعی به نام " مندل" می نمایند، چه می دانید؟ برای یادآوری بدنیست بدانید که بسیاری از کوشکهای باغهای ایرانی بر پایه مندل شکل گرفته اند، از جمله کوشک هشت بهشت اصفهان در دوران شاه سلیمان صفوی.در اینجا می خواهم توجه شما را به نکته ای بسیار مهم جلب کنم.آن هم بحث هندسه در فرهنگ و معماری ایران است.احتمالاً تا سخن از هندسه رود، شما به آغوش تالس و فیثاغورث خواهید پرید.ولی پیش از این پرش، بهتر است به معنی واژه هندسه اندکی دقت نمایید.هندسه واژه ای معرب است که ریشه آن در هندازه( اندازه امروزین) ایرانی است.هندسه و تناسبات هندسی در معماری ایرانی( چه پیش و چه پس از اسلام)، نقشی یگانه و ممتاز دارد.برای اثبات این مدعا لازم نیست منابع دور و دراز را مطالعه کنید.اگر در بایگانی خود پلان و نماهای آتشکده نیاسر کاشان و کاخ خسرو انوشه روان( ایوان مداین) و تناسبات هندسی به کار رفته در آنان را بررسی نمایید تا کار خارق العاده نیاکانمان ما( و البته نه شما) را ببینید.همان فرم مندل برای خودش یک شاهکار هندسی است.به پلان تخت جمشید و رابطه هندسی دهانه ها و ابعاد ستونها( درازا، ستبرا) بنگرید و البته بیاندیشید.در این رابطه نزدیک به دهسال پیش مهندس کامران افشارنادری، نوشته ای در مجله معمار آورده است که خواندن آن را به شما پیشنهاد می کنم.اگر نیافتید از خانم سهیلا بسکی بخواهید تا از بایگانی شان، یک نسخه از آن شماره معمار را برای شما بفرستند.به راستی شمایی که اینچنین به فیدیاس می بالید که از خطای دید در پارتنون جلوگیری کرده است، آیا هرگز به این موضوع اندیشیده اید که ایرانیان در 2500 سال پیش، اندکی پیش از همان فیدیاس شما، در هنگام ساختن تخت جمشید، چه نوآوری و شاهکار مهندسی به کار بردند که توانستند در آن دوران، به بزرگترین دهانه ها و بلندترین و در عین حال لاغرترین ستونی که در جهان بشریت تا آن زمان ساخته شده بود، دست یابند؟ برای این که این نوشته ها به درازا نیانجامد، شما را به کتاب ارجمند شادوران استاد محمد کریم پیرنیا( سبک شناسی معماری ایران) رویه 59 بازمی گردانم تا اندکی هم با هنر ما ایرانیان آشنا شوید و باور بفرمایید که به غیر از منشور کوروش چیزهای دیگر هم داشته ایم و زیاد هم وحشی و عقب مانده نبوده ایم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟

 به ماجرای معماران آکادمیک یونان شما و غیر آکادمیک بودن بودن!! معماران ایران ما بازگردیم.

ما معماران ایرانی کتابی داریم به نام " رساله تجارت فی ما یحتاج الیه العمال و الصناع من الاشکال الهندسیه" که نوشته ابوالوفا محمد بن البوزجانی، دانشمند ایرانی اهل بوزجان(شهری مابین نیشابور و هرات) در سده چهارم هجری است.این کتاب را جناب مهندس علیرضا جذبی از فارسی کهن به فارسی امروزین برگردانده است.ترجمه نخستین فارسی آن به سده نهم هجری تعلق دارد.ایشان این کتاب را با نام " هندسه ایرانی، کاربرد هندسه در عمل" ترجمه کرده و به چاپ رسانده اند.بیشتر نوشته های کتاب مربوط به فرم ها و نقوش پرکاربرد در معماری است.به راستی معماران ما این مطالب را در کارگاه و به باور شما به گونه ممارست حرفه ای می آموخته اند یا در مدرسه ها و بیت الحکمه ها و مکتب خانه های ویژه ای که برای این موضوع اختصاص یافته بود؟ در این کتاب با فرمهایی آشنا می شویم که حتی ترسیم آنها با نرم افزارهای امروزین نیز کار ساده ای نیست.مانند حجم 24 سطحی منتظم.جالب است بدانید که اصل کتاب توسط میزبانان فرانسوی به شدت بافرهنگ شما در دوران ایلغار قاجار به غارت رفته و امروز در کتابخانه لیدن پاریس به دور از دسترس همگانی نگاه داشته میشود.جالب است مگرنه؟ چرا دور از دسترس همگان؟ مگر موضوع امنیتی در کار است؟؟!!؟؟؟ نه، داستان بسیار ساده تر از این حرفهاست.باید این آثار یا نابود شوند یا پنهان و دور از دسترس نگاه داشته شوند تا کسانی مانند شما بتوانند با اعتماد به نفس  به پیش بیایند و فرهنگ یونان و روم و چین و ما چین و عرب و هر جنبنده دیگری را در کره زمین بر سر ما بکوبند و ما را متهم به عقب ماندگی و بی فرهنگی و..... متهم نمایند.من از معماران جوان ایران زمین که این نوشته ها را می خوانند، خواهش میکنم این کتاب را تهیه کرده و اشکال آن را ترسیم کنند و با هندسه ایرانی آشنا شوند تا از گوشه کوچکی از راز و رمز معماری کهن نیاکانشان ،پرده بردارند.این کتاب توسط انتشارات سروش به چاپ رسیده است.از خوارزمی هم یادی کنیم.دانشمند بزرگ ریاضی در سده دوم هجری که علم جبر به نام اوست.از دانشمند دیگری نیز یاد میکنم به نام غیاث الدین جمشید کاشانی که تنها نام او تمام فرضیه ها و خیالبافی های شما را مبنی بر غیر آکادمیک بودن و غیر مدرسی بودن معماران ایرانی باطل می کند.این دانشمند بزرگ سده هفتم هجری کتابی دارد به نام " طاق و ازج" که در آن به چگونگی ترسیم و ساخت تاقها و قوسهای معماری ایرانی و بررسی چگونگی فرم هندسی آنان می پردازد.

آقای کیوان خسروانی

اگر شما را اندکی از خرد و انصاف بهره ای است، به من بگویید که این کتاب در سده هفتم هجری در باره تاق و قوس برای چه نوشته می شود؟برای چه؟اگر معماران ما را با آموزش در مدارس کاری نبود، دیگر نوشتن این کتاب چه محلی از اعراب داشت؟ آیا معماران ما این کتاب را در کارگاه ساختمانی زیر خاک و غل وگرد و غبار کارگاه می خوانده اند؟من در اینجا سخن کوتاه می کنم و داوری را تا اینجا به خوانندگان گرامی می سپارم.البته ادامه این نوشته ها و پرداختن به ماجرای برونلسکی را در آینده خواهم آورد.

--------------------------------

خوانندگان گرامی برای آشنایی با مباحث مطرح شده، پیشنهاد می گردد کتابهای زیر مطالعه شوند:

1- حکمت خسروانی، از ذرتشت تا سهروردی نوشته هاشم رضی، انتشارات بهجت

2- آیین مهر، نوشته هاشم رضی، انتشارات بهجت

3-گسترش یک آیین ایرانی در اروپا، نوشته پروفسور شورتهایم، ترجمه نادرقلی درخشانی، نشر ثالث

4-آیین میترا نوشته مارتین فرمازرن ترجمه بزرگ نادرزاد، نشرچشمه

5- شکل گیری معماری در تجارب ایران و غرب، نوشته محمد منصورفلامکی، نشر فضا

6- سبک شناسی معماری ایرانی، نوشته محمد کریم پیرنیا، انتشارات  سروش دانش

7- هندسه ایرانی، کاربرد هندسه در عمل، نوشته ابوالوفا محمد بن البوزجانی، برگردان سید علیرضا جذبی، انتشارات سروش

8-هنر هندسه، نوشته محمود توسلی، انتشارات پیام

۹- هندسه و تزئین در معماری اسلامی،نوشته گل رو نجیب اوغلو، ترجمه مهرداد قیومی بیدهندی،انتشارات روزنه

نمرات آزمون معماری اسلامی و تاریخ هنر

نمرات آزمونهای معماری اسلامی و افراد انتخاب شده به شرح زیر می باشد

نتیجه آزمون نخست معماری اسلامی:

وحید شش پری( ۲.۷۵)-نرگس احمد پور(۵)-المیرا رجبعلی(۵)-آرین استیری(۳.۲۵)-پریسا مقیمی(۳)-نگین پیرمحمدی(۲)

با توجه به آزمون سوم، دوشیزه المیرا رجبعلی برگزیده شدند.

تیجه آزمون دوم:

پویه عارف(۱)-مسعود دیباجی(۱)-نسیم جعفری(۰.۵)-آرین استیری(۱.۲۵)-سالار ثنایی(۱.۵)

آقای سالار ثنایی برگزیده شدند.

نتیجه آزمون سوم:

نسیم جعفری(۵.۷۵)-نگین پیرمحمدی(۶.۲۵)-المیرا رجبعلی(۶)-نرگس احمد پور(۴.۵)-وحید شش پری(۴.۷۵)

دوشیزه نگین پیرمحمدی برگزیده شدند.

نتیجه آزمون چهارم:

وحید شش پری(۳.۷۵)-آرین استیری(۶.۲۵)-حسام روحانی(۴.۷۵)-پریسا مقیمی(۵.۲۵)-نرگس احمدپور(۵)-نیلانوش کانداکاتلا(۴.۲۵)

آقای آرین استیری برگزیده شدند.

نتایج آزمون میان ترم:

وحید شش پری(۱.۷۵)-نسیم جعفری(۱.۷۵)-نرگس احمدپور(۱.۷۵)-سیما بنماران(۲.۲۵)-راضیه اطمینان(۰.۷۵)-پویه عارف(۱.۵)-پریسا مقیمی(۲.۵)-نیلانوش کانداکاتلا(۱.۲۵)-حسام روحانی(۲.۷۵)-مسعود دیباجی(۱)

-----------------------------------------

نتایج آزمون تاریخ هنر

نام برگزیدگان در آزمونها:

آزمون نخست: مهسا حدادی و سارا گلستانی/آزمون دوم:پریا جمالی و الناز حریرپوش

آزمون سوم:هستی جلالیان وعاطفه کاظم پور/آزمون جهارم:آنیتا بنیامین و شیدا وفایی

آزمون چهارم:نازنین جابری/آزمون پنجم:گروه الف- حمیدرضا رفیع زاده(۳.۵)-ساناز خدابنده لو(۳)-مریم خاکپور(۱)-الهام فتاحی(۰) از این گروه آقای حمیدرضا رفیع زاده برگزیده شدند.

گروه ب-زهرا زرآبادی(۱)-امید والایی(۰)-سوده سرافرازی(۰)-پدرام بهاری(۱.۵)

از این گروه آقای پدرام بهاری برگزیده شدند.

آزمون ششم: گروه الف-مریم خاکپو(۱)-متین یوسف معمار(۱)-مینا ارشادی(۰)-الهام فتاحی(۱.۵)

از این گروه دوشیزه الهام فتاحی برگزیده شدند

گروه ب-نیلوفر جلالی(۱)-مهرنوش خاکپراقی(۱)-مهسا اسماعیلی(۳)-ژاله احمدی(۲)-فاطمه علیجانی(۲.۵)

از این گروه دوشیزه مهسا اسماعیلی برگزیده شد.