در ادامه پاسخ به کوچک و محقرانه جلوه دادن فرهنگ و معماری کهن ایران زمین توسط آقای کیوان خسروانی، بسیار مناسب دیدم که از متن سخنرانی ارزشمند سرکاربانو ساناز افتخارزاده در که شب جشن یلدا صورت پذیرفته است استفاده نمایم. لازم به یادآوری است بانو افتخار زاده،سردبیرپیشین مجله معماری و ساختمان و عضو هیات رییسه نظام مهندسی ساختمان استان تهران می باشند.با سپاس فراوان از ایشان برای این سخنرانی ارزشمند و روشنگرانه، این گفتار را به گونه نوشته تقدیم خوانندگان این وبلاگ می نمایم.در نوشته های پسین، از این هنرمند و معمار گرانمایه بیشتر سخن خواهم گفت:
شب يلدا ، جشن زايش مهر
ساناز افتخارزاده / معمار و پژوهشگر
نه شـــــــبم نه شب پرستم که حديث خواب گويم چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گويــم
مولوي
اقوام آريايي برای کشف رازهای هستی و دستيابی به راه کمال دو نوع نگرش عرفان و تصوف را بيش از 6000 سال پيش گسترش دادند . عرفان شهود مستقيم است و به راه زرتشت ختم می شود . تصوف طی طريق زير نظر راهنماست که توسط آيين مهر بسط داده شد .
در 30-40 سال اخير بسيار کوشيده اند که با استناد به اين مطلب که صحنه معروف گاوکشي ميترا تصويري نمادين از صورت هاي فلکي نجوم رومي – يوناني است مبدأ اوليه و خاستگاه آيين مهر را از ايران به اروپا منتقل کنند . اما اين آيين دستکم به 7 دليل از ايران برخاسته و نشانه هاي آن تنها بر اساس دانش نجوم آريايي قابل رمزگشايي است :
1- هزاران سال پس از ظهور آيين مهر آريايي در زمانيکه ايرانيان در مراحل بسيار پيشرفته ای از دانش ستاره شناسی و ساخت اسطرلاب های سه بعدی قرار داشتند يونانيان ستاره شناسی را کفر می دانستند و هيچ از آن نمی دانستند . هر چند مصريان کهن از پيش فهرست هاي ستاره اي داشتند اما به صورت دايره البروج بوده است که در زمان هخامنشيان اصلاح مي شود . متني مصري مربوط به زمان حکومت داريوش بزرگ هخامنشي که مصر جزو ساتراپ هاي ايران بوده است در دست است که نشان دهندهي تغيير در ستاره شناسي مصري است . يونانيان در اين دوره با حضور در محضر کاهنان مصري با نجوم آشنا شدند اما در خود يونان بررسي احکام نجومي جرم به حساب مي آمد تا آنجا که اناکساگوراس به جرم بي ديني به دليل آموختن نظريهي نجومي خود به نام طرفداري از پارسيان به دادگاه فرا خوانده شد و از ترس جان خود گريخت .
2-در ستاره شناسي آريايي خورشيد مرکز و ستاره اي است که همه سيارات به دور آن مي چرخند از اين رو مهم ترين جرم آسماني و مورد پرستش است که نحوه زيارت جايگاه هاي مهم مهريان از جمله جمخانه ها از اين الگو تبعيت نموده اند . منتها از آنجا که جايگاه ما به عنوان ناظر بر روي زمين است ، محاسبات نسبت به زمين انجام مي شود . اما در ستاره شناسي يوناني زمين مرکز عالم تصور شده است که اين خود متعارض با اهميت خورشيد است .
3- بسياری از يونانيان به گرته برداری يونان از ايران معترفند : لامپساکوسدر 320-260 BCE افلاطون را به دزدي نظريات و فلسفه زرتشت متهم کرده است و مي گويد “افسانه ار ” در پايان کتاب جمهور، بازگويي داستان طبيعت زرتشت است .
4- نوافلاطونيان که در زمان رنسانس به احياء علوم قديم پرداختند آشکارا به خاستگاه انديشه هاي افلاطون که زرتشت باشد و دانش کيميا گري و نجوم در ميتراييسم اروپا که آيين مهر ايراني باشد اشاره مي کنند و اکثر بزرگان هنر و دانش پيرو مکتب اشراقی هستند که از شرق برخاسته . کتاب قوانين پلوتون که جمع آوري نظريات زرتشت و افلاطون است يکي از اين موارد است .
5- ميترا نام ايزدی هند و ايرانی است که شرح رفتار و جزييات آن در اوستا و ريگ ودا بسيار پيشتر از ظهور ميتراييسم در اروپا آمده است. نمايش ميترا در لباس کاملاً ايرانی با کلاه شکسته معروف فريجی و تاج خورشيد که در نگاره های هخامنشيان و ساسانيان به وضوح ديده می شود و سواری او بر ارابه چهار اسبه که در مهر يشت آمده است در نگاره های اروپايي دال بر خاستگاه راستين آن است .
6- مقام پنجم از ميتراييسم در اروپا به نام پارسی است که برای هميشه نام خاستگاه اين آيين را در خود ثبت کرده است .
7- تنها دليل اروپاييان برای انکار خاستگاه ايزد مهر از ايران عدم وجود مهرابه های مشابه است. توجه به اين نکته لازم است که در ايران همانطور که مسيحيان ميترائوم ها را نابود کردند ساسانيان زرتشتی مهرابه های اشکانيان را به کل تخريب نمودند . نکته ديگر آنکه ايرانيان هرگز چون يونانيان مايل به تجسم خدايان و مراسم خود در قالب مجسمه و بتکده نبودند بلکه بيشتر مراسم را مکتوب کرده و خدای را چون نيرويي معنوی می پرستيدند .با اين حال شباهت آنچه در مهريشت آمده با تصوری که از ميترا در گاوکشی ميترائوم های اروپا می شود غير قابل انکار است .
کيش مهر آييني بر مبناي دانش نجوم ايرانيان بوده است و روشي براي به کمال معنوي رسيدن در عين کمال دنيوي و دستيابي به حداکثر پتانسيل هاي جسماني و روحاني . به عبارت ديگر نماياندن تنها راه راست در زندگی . رهرو طی هفت مرحله موفق می شده است که دور تناسخ را بشکند و به جاودانگی روان دست يابد .
مهر اوليه نزد ايرانيان نه يک پيامبر و نه خداوند بود بلکه راهنمايي پنهاني براي هدايت انسان ها به سوي جاودانگي و کمال بود .مهر که در زرتشتی گری به مقام ايزد فروکاسته می شود در مهريشت، که کهن ترين ِيشت ها دانسته شده، نيرومندترين ايزد، داراي صفت دائمي «فراخ چراگاه»، هزارگوش و هزارچشم، ضد دروغ، ايزد پيمان و پاسدار پيمان، حتي با دشمنان، نگهبان کشورهاي آريايي - و گاه سراسر جهان – برقرارکننده ي آشتي و نگهبان صلح، پيروز کننده ي راست کرداران و درست پيمانان، ايزد روشنايي، ايزد رزم و پيروزي، دهنده ي پيروزي و پادشاهي و بزرگي، بخشنده ي نعمت و ثروت و بهروزي به همه ي آدميان، ايزد خانواده، ايزد کشور، ايزد داور کردارهاي آدمي در روز رستاخيز است.
او در فراخناي زمين فراي زمان و مکان با ارابه اي که چهار اسب سفيد آن را مي کشند در حرکت است و از اعمال ما آگاه است. دو سمبل مهم ايزد مهر خورشيد است که با تاج آن نشان داده می شود و حلقه به معنی پيمان که به دست می گيرد. آيين مهري که در طي زمان تکامل مي يابد در زمان اوج خود در زمان اشکانيان به روش کاملي براي زيستن و آموزش طبقات مختلف اجتماعي تبديل مي شود که بسيار حامي گسترش علم و دانش است و طي يک دوره آموزشي کامل راه و رسم نفس شکني ، ستاره شناسي ، شجاعت و جنگاوري ، وفاداري و تعهد به قول و پيمان ، دفاع از سرزمين و مردم و نهايتا کشورداري و سياست را مي آموزد . هدف والاي آيين مهر طي مراحلي است که از طريق آنها روح به کمال مي رسد و مي تواند پس از مرگ به جاي رجعت به زمين و تناسخ اين حلقه را بريده به مراحل عالي زندگي روحاني دست يابد و به اصطلاح جاودانه شود . تمام عقايد مذهبي امروز در اديان مختلف از اعتقاد به روز جزا ، دنيايي ديگر ، امکان عروج ، سير سلوک ، مراسم قرباني ، تقدس آتش و نور ، معماري مراکز نيايشي ، نمادها و سمبل هاي مذهبي ، نذر کردن، روزه گرفتن ، دخيل بستن ،شمع روشن کردن ، نماز در هنگام موقعيت هاي خاص خورشيد در آسمان ( طلوع ، ظهر و غروب ) ، سلسله مراتب دين آموزي و حتي آموزش ها و سلسله مراتب در مراکز نظامي از آيين مهر برگرفته شده است.
اقوام هندو آريايي بنا بر هفت مرحله آيين خود هفته را با هفت روز به نام های هفت سياره اختراع کردند که نخستين روز آن با روز خورشيد آغاز می شد . با تسلط مسيحيت هرچند به منظور تعطيلی مراسم مهريان يکشنبه تعطيل اعلام شد اما روزهای هفته برنيافتاد . اين روزها که در انگليسی دی ناميده می شوند و از همان واژه ماه دی ايرانی به معنای ايزد و نيز روز گرفته شده اند خود دليلی بر ايرانی بودن گاه شماری ميتراييسم مورد استفاده در اروپا است .
کيوان شيد = شنبه مهرشيد = يکشنبه مه شيد = دوشنبه بهرام شيد = سهشنبه
تيرشيد = چهارشنبه هرمزشيد = پنجشنبه ناهيدشيد يا آدينه = جمعه
مهريان نخستين روز از ماه دی که آن را خوره روز می ناميدند روز زايش مهر می دانستند . چون اين روز دقيقاً مصادف با انقلاب زمستانی است .يعنی درست از اين روز است که روزها شروع به طولانی شدن می کنند و خورشيد بيشتر و بيشتر در آسمان حضور خواهد داشت . بدين ترتيب طولانی ترين شب سال را يلدا از واژه سريانی به معنای ميلاد و تولد يا چله به معنی چهل روز مانده به جشن سده ناميدند و اين شب طولانی را در انتظار صبح اميد تماماً به بيداری و جشنی در انتظار مهر پيروزمند به سر می بردند . رهروان هفت مرحله آيين مهر که به نام هفت سياره نام گذاری شده بوده است ، پيوسته در جشن ها و مراسمی برای نوشيدن عصاره سکرآور هوم با نقاب هايي گويای مرحله ای که در آن بودند شرکت می کردند تا شناخته نشوند . اين همان است که در اروپا به جشن بالماسکه شناخته می شود و در ونيز بسيار رونق يافت . نخستين روز از ماه دی در تقويم ميترايي آغاز سال نو بود که روميان آن را با نام جشن ديواليا يا جشن بازگشت خورشيد جشن می گرفتند . هنوز هم اين جشن در هند به همين نام ديوالی خوانده می شود .
نماد گياهی ايزد مهر درخت سرو است چرا که هميشه سبز و دارای عمری طولانی است که در برابر سردي و تاريکي پايداري مي کند و درخت بومی ايران زمين يعنی خاستگاه کيش مهر می باشد . از اين روي در شب زايش مهر ، « سروِ مهر » را مي آراستند و هدايايي در پايش مي نهادند و با خود پيمان مي بستند که براي سال ديگر نيز سرو هميشه سبز ديگري بنشانند. "سرو مهر" را در شب زايش مهر با نمادها و نشانه هايي ديگر نيز مي آراستند که هر يک نزد مهريان نشاني ويژه با پيامي رازگونه و نهفته در خويش بود. چنان که برفراز سرو به نشانه خورشيد يا مهر تابان ستارهاي زرين يا سرخ برمي افراشتند يا نماد گردونه مهر را بر آن می گذاردند و شاخه هاي درخت سرو را با دو رشته زرين و سيمين به نشانه خورشيد و ماه مي آراستند . همچنين جوانان آرزومند به اميد برآورده شدن آرزويشان، به گونه اي نمادين پارچهاي ابريشمي يا سيمين بر شاخههاي سرو ميآويختند و در پاي سرو نيز هدايايي مي گذاشتند.
از جمله چيزهايي که سرو را با آن آذين می کردند کرات رنگين هر يک به نشانه سياره ای خاص ، هلال ماه و ستاره اي ميان آن ( نشان پارسي يا مرحله پنجم در آيين مهر ) ، تنديس زن ( نماد ناهيد مادر مهر )، حلقه ( نماد مهر و نشان پيوند با مهر و مرحله هفتم ) و .... ايرانيان به مانند نوروز خوانی در اين شب می گستردند از انواع ميوه های رنگارنگ پاييزی . با ورود ميتراييسم به اروپا چون آنها درخت سرو نداشتند کاج را جايگزين آن کردند و همچنان به مناسبت زايش مهر در 21 دسامبر با تزيين آن جشن می گرفتند .
با گسترش قدرت مسيحيت در اروپا ميتراپرستي و نشانههايش به سرعت از جهان برچيده شد. همه ميترايوم ها خراب شدند و بر سرشان يا بر خرابههايشان كليسا ساخته شد و مسيحيت عملا در قرن چهارم پرونده اين دين را بست. اما يادگارهاي ميترايي همچنان با مسيحيت به زمان حال رسيد. آنچنانکه در انجيل لوقا آمده عيسی در تابستان متولد شده است . اما به دليل آنکه مسيحيان گاهشمار درستی نداشتند و نيز بهترين راه نابودی دين قديم جايگزين کردن آن با دين جديد بوده است نه تنها روز تولد آن را به زمستان انتقال دادند بلکه تمام داستان های مهر و نمادهای آن را مصادره کردند . اما بعدها باز به دليل تغييراتی که در تقويم مسيحيان پيش آمد زادروز عيسی به روزی متفاوت از انقلاب زمستانی و در نتيجه بی ارتباط با آغاز سال نو مسيحی تبديل شد . به طوری که معلوم نيست در حال حاضر مسيحيان روز تولد عيسی را جشن می گيرند يا آغاز سال نو را ! و اين هر دو روز هم تناسبی با تغيير فصل و انقلاب زمستانی که به دقيقه در تقويم آريايي محاسبه شده است ندارد .
ارتباط نماد شيروخورشيد با نام گذاری ايران و شب يلدا
امروزه صورت فلکی شير در دامنه متوسط عرضهاي جغرافيايي ايران در آخرين روزهاي بهمنماه به آسمان سرشبي ميرسد و همزمان با غروب خورشيد در افق شرقي پديدار ميشود. اما در حدود چهار هزار سال پيش اين رويداد در آغاز زمستان رخ ميداد و ستاره شير که از آغاز تابستان به آسمان روزانه رسيده بوده و هرگز ديده نميشده است، اکنون و در آغاز زمستان و همزمان با رسيدن خورشيد به انقلاب زمستاني و شب يلدا، از افق شامگاهي سر بر ميکشد و پديدار ميشود.
به عبارت ديگر، زمان زايش و تولد سالانه خورشيد با زايش شير همزمان بوده است. هنگامي که خورشيد به هنگام انقلاب زمستاني در حال فرو رفتن در افق غربي بوده، در همان لحظه، صورت فلکی شير در حال برآمدن از افق شرقي بوده است و ستاره قلب الاسد جاي خالي خورشيد در آسمان را تا بامداد روز بعد پر ميکرده است. و هنگاميکه خورشيد طلوع می کرده است شير نهان می شده است . اصطلاح خورشيد شيرگير از اين اتفاق برآمده است .
شير و خورشيد از اين زمان به بعد به يکديگر نزديک و نزديکتر ميشدهاند و شير هر شب مقداري زودتر طلوع ميکرده و در آسمان شامگاهي بالا و بالاتر ميآمده است. پس از شش ماه و در نخستين روزهاي تابستان، شير و خورشيد به مقارنه ميرسيدند و خورشيد «سوار بر شير» ميشد. در چنين زمان فرخنده ای آريايي های باستان اين سرزمين را به نام خود ايران نام نهادند و نشان آن را شير و خورشيد نهادند که مقارن با طالع 5 از طالع های 12 گانه می باشد . يعني در زماني که خورشيد به انقلاب تابستاني و اوج کمال خود رسيده است. از همين هنگام، شير به آسمان روزانه رسيده و تا شش ماه از ديدهها پنهان ميشد. شير پس از اين شش ماه ناپيدايي، دگرباره در آغاز زمستان و به هنگام زايش خورشيد، هويدا ميشود.
چنانکه ميدانيم خورشيد در فاصله انقلاب زمستاني تا انقلاب تابستاني، در حال اوج گرفتن و روزها در حال بلند شدن هستند. در حاليکه در فاصله انقلاب تابستاني تا انقلاب زمستاني، خورشيد در حال افول و روزها در حال کوتاه شدن هستند. حضور و حرکت شير در آسمان درست در هنگامي بوده که خورشيد در وضعيت اوجگيري و گرم شدن و درخشانتر شدن بوده است. هنگامي که خورشيد در وضعيت افول و سرد شدن بوده و از درخشندگياش کاسته ميشده، شير نيز در آسمان ديده نميشده است. (http://ghiasabadi.com/shir_khorshid.html)
پيشينه ي نماد شير و خورشيد به دوران هخامنشيان و حتي پيش از آن مي رسد و کهن ترين مستند موجود از آن کتيبه اي است مربوط به دوران اردشير دوم که هم اينک در موزه ي "آرميتاژ" لنينگراد(سن پيترز بورگ) روسيه است .
تصوير شير و گاو تخت جمشيد و ارتباط آن با شب يلدا
در اين ترکيب، شيري ديده ميشود که بر پشت گاو جهيده و چنگالش را بدون اينکه فرو کرده باشد، بر پشت او نهاده است. اين گاو، همواره پشت به شير کرده و در وضعيت فرار قرار دارد؛ در حاليکه سر خود را به سوي شير بازگردانده و او را مينگرد. شير و گاو در تمامي نگارههايي که جزئيات کافي براي بررسي دارند، نر هستند. اين نگاره در آثار هنري مردمان آسياي ميانه و دشتهاي آلتايي (همچون «پازيريک») به دليل ويژگيهاي اقليمي و طبيعي، با ترکيب شير- گوزن ديده شده است.
متون نجومي کهن، تصوير صورت فلکي گاو/ ثور را (چونان نگارههاي باستاني) به شکل گاوي نشان دادهاند که سر خود را به عقب بازگردانده است. در تمامي نگارههاي تشخيصپذير، با گاو نر روبرو هستيم و صورت فلکي گاو نيز همواره گاو نر دانسته ميشده است. نر بودن صورت فلکي گاو را از دو راه ميتوان پيگيري کرد. نخست، بررسي تصويرهاي متون نجومي کهن؛ دوم، اطلاق گونهٔ مذکر و نرينه نام گاو يعني «ثور» به اين صورت فلکي. گونهٔ مؤنث و مادينه نام گاو يعني «بقر» که بر گاو ماده دلالت ميکند، براي ناميدن اين صورت فلکي بکار نرفته است.
براي نمونهاي از متون نجومي مصور از سدههاي ميانه و نگارههاي صورتهاي فلکي شير و گاو و ستارگان وابسته به آنها بنگريد به: صوفي، عبدالرحمان، صورالکواکب، ترجمه خواجه نصير طوسي، چاپ عکسي از دستخط خواجه نصير، بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۴۸، ص ۹۴
پر نورترين و بزرگترين ستاره صورت فلکي شير/ اسد (Leo)، ستاره «قلبالاسد» يا «مَلَکي» (Regulus) است که گاه به نام صورت فلکي خود، «شير» خوانده ميشود. اين ستاره در چهار هزار سال پيش و در دامنه متوسط عرضهاي جغرافيايي ايران، از آغاز زمستان تا آغاز تابستان در آسمان شبانه ديده ميشده است.
در همان دوران، ستاره دَبَران (Aldebaran) که بزرگترين و پرنورترين ستاره صورت فلکي گاو/ ثور که در باورهاي نجومي «چشم گاو» دانسته ميشده، از ميانههاي مهرماه تا ميانههاي فروردينماه در آسمان شبانه ديده ميشده است.
حال با توجه به وضعيت شير و گاو در آسمان چهار هزار سال پيش، به چشمانداز و چگونگي حرکات اين دو در آسمان توجه ميکنيم. از آغاز تابستان تا ميانه مهرماه، نه شير در آسمان ديده ميشود و نه گاو. از ميانه مهرماه تا آغاز زمستان، يعني در زماني که سرما و تاريکي شب رو به فزوني و روشنايي روز رو به کاهش است، گاو در نبود شير، يکهتاز آسمان است و هر شب بالاتر آمده است. انگاري که پيوندي ميان سرما و تاريکي با اوجگيري گاو وجود دارد. در آغاز زمستان، شير پس از شش ماه غيبت طلوع ميکند و درست از همين زمان، روزها رو به بلند شدن ميگذارند. انگاري که اکنون شير براي دفع سرما و تاريکي به ياري خورشيد آمده است.
به عبارت ديگر، از چهار فصل سال، فصل تابستان بدون شير و گاو، فصل پاييز با گاو، فصل زمستان با گاو و شير، و فصل بهار با شير بوده است. گاو نر آسماني، پيامآور سرما و تاريکي و شير آسماني، نويد دهنده گرما و روشنايي است.
در تمام طول زمستان، هر شب ابتدا گاو طلوع ميکند و پس از حدود چهار ساعت، شير از دنبال او طلوع ميکند. هر چه شير بالاتر ميآيد، گاو پايينتر ميرود. در ميانههاي فروردينماه، يعني در زماني که هوا گرم شده و روزها به اندازه کافي بلند شدهاند، گاو به آسمان روزانه ميرسد و ديگر ديده نميشود. انگاري که از آغاز زمستان، شير با يورش خود گاو را از ميدان تاريکي و سرما بدر کرده است. سپس از ميانه فروردينماه تا آغاز تابستان، شير يکهتاز آسمان در روزهاي بلند و گرم سال است.
فاصله ميان شير با گاو به اندازه دو برج و فاصله ميان گاو با شير برابر با هشت برج است. در نتيجه همواره ميتوان شير را به دنبال گاو ديد و هرگز ديده نميشود که گاو از پشت شير روان باشد. در نگارههاي باستاني نيز شير و گاو در حال نبرد نيستند، بلکه شير در حال حمله و گاو در وضعيت گريز است و با نگراني پشت سر خود را مينگرد. درست به مانند وضعيت کيهاني اين دو ستاره و صورت فلکي. همچنين در نگارهها، شير تنها بر پشت گاو جهيده است، اما چنگالهايش بر پشت او فرو نرفته و يا دريده نشده است. چرا که شير آسماني نيز هرگز موفق به رسيدن به گاو نميشود و تنها او را دنبال ميکند. گاو آسماني نيز براي هميشه شکست نميخورد و بزودي و چهار و نيم ماه پس از پنهان شدن شير، دوباره باز ميگردد و چرخه مکرر رويدادهاي کيهاني را آغاز ميکند. چرخهاي که گويا با باورهاي دايرهاي شکل و تکرار شدنده تاريخي و فرهنگي و اعتقادي ايرانيان در پيوند است. (http://ghiasabadi.com/shir_gav.html)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهر سوشيانس
دومين تفسير جشن شب يلدا واقعه ميلاد مسيح ايرانی است . بررسي هاي بيشتر نکات جالب تري را در خصوص شخصيت واقعي عيسي مسيح روشن می کند . ذبيح بهروز با تكرار محاسبات تاريخي و استفاده از اعدادي كه در كتب مورخان آمده بود به دو زمان مختلف براي تولد عيسي دست پيدا كرد. يكي در همين حدود ۲۰۰۰ سال پيش، و ديگري حدود ۴۰۰ سال قبل از آن در زمان اشكانيان (تقويم و تاريخ در ايران. از رصد زرتشت تا رصد خيام. بنگاه چاپخانه بانك ملي ۱۳۳۱).
او از اين تناقض و ساير دلايل منطقی به اين نتيجه رسيد كه در واقع دو مسيح در جهان وجود داشته! يكي عيساي ناصري متاخر، و ديگري مسيح موعود زردشتي يا مهر سوشيانس. همانطور که می دانيم در اوستا نويد ظهور نجات بخشی آمده است که در سيستان يا نيمروز که به درستی مرکز جهان شمرده می شد و جايي بود که به محاسبه آريايي ها مدار صفردرجه زمين از آن می گذشت ( و بعدها انگليس اين محاسبه را در زمان استعمار هند ربود و به نام خود در جايي که صفر طبيعی کره زمين نيست ثبت کرد ) دختری باکره در درياچه هامون از تخمه زرتشت باردار می شود و فرزند او مهر سوشيانس است . ماه تولد مهر در ديماه يعني شب يلدا در زبان سيستاني كرشت يا کريست ناميده مي شود كه احتمالا ريشه همان Christ لاتيني است. آن مسيحي كه سه مغ اشکانی با تعقيب ستاره شير به استقبالش می روند و آن را موعود می نامند و بدو می گروند مهر است وگرنه چه دليلی دارد که از ايران سه نفر تا اورشليم بروند و به کسی تبريک بگويند که اصلاً بدو نمی گرايند و نيز به نام او آيين مهر که اشکانيان تا پای جان بدان پايبند بودند برخواهد افتاد ! اين مسيحا که در اشعار ايرانی بسيار بدو اشاره می شود مهر سوشيانس است که به راستی ناجی ايران است و اشکانيان با گرويدن به آيين باز زنده شده مهر ايران را از شر جانشينان اسکندر می رهانند و تا 500 سال به راستی و استقلال آن را حفظ می کنند .
به تفسيری ديگر نيز اين مهر موعود همان است که در واقع در شمال هندوستان با نام برخاسته ظهور کرده است و در هند به نام بودای نجات بخش شناخته می شود . با ظهور او آريايي هايي که پيرو کيش ودايي بودند و اکنون اين کيش توسط روحانيان رو به تحريف گذارده بود آن را رها کرده به بودا می گروند .
با کشته شدن عيسی ناصری توسط روميان چهارصد سال بعد که نام و نشانی از او باقی نمانده بود و اساساً کار خاصی در تاريخ نکرده بود فرصت طلبان با جمع آوری تاريخ تولد مسيح ايرانی و سابقه ميتراييسم تاريخ تولد و زندگی عيسی را بازسازی کردند و از زندگی پيامبری مردمی که به زبان کوچه و بازار برای رستگاری انسان ها سخن می گفت کليساهای اعظم و مخوفی برپا داشتند که صدها سال جهل و ظلم را بر گرده اروپاييان استوار ساخت . داستان مريم باکره با نشان هايي از صدف ، نيلوفر ، مرواريد و دلفين که همه نمادهای مهری برای نمايش باروری آناهيد و زايش مهر هستند ، عروج عيسی که بر گرفته از تاختن مهر با ارابه چهار اسبه در آسمان است ، شام آخر که برگرفته از ضيافت مهريان است ، نماد چليپا که نماد چهار جهت اصلی و به معنای اتحاد و آشتی بزرگ جهانی در باورهای مهری و گردونه مهر است ، نان و شراب ، دوازده حواری که در واقع نماد 12 صورت فلکی هستند که ياور خورشيد يا مهر شناخته می شوند و خورشيد در طی يک سال ميان آنها تغيير مکان می دهد ، غسل تعميد ، سرود خوانی ، آب مقدس ، نواختن ناقوس ، پوشش های سمت های مختلف مسيحی و غيره همگی برداشت هايي از آيين مهر است که در آن جايگاه های بسيار مستحکم و مستدل دارند ولی در مسيحيت تقليدی و بی ريشه است . برای مثال چه دليلی دارد که مردمی ابزار اعدام دشمن و آلت قتاله پيامبر خود را مقدس شمارند ؟! صليب چوبه دار معروف روميان بود که عيسی را بر آن به صلابه کشيدند !
امروز پرداختن به ريشه های تاريخی و فکری اعياد و مراسم از آن رور مهم است که برگزاری آنها بدون شناخت جز عملی خرافاتی به شمار نمی رود . اما برگزاری آگاهانه آنها و درک صحيح از فرهنگ پربار ايران زمين موجب پيوستگی همه اقوام ايرانی و حفظ سرزمين می گردد . اقوام ايراني جدا گشته از يکديگر ناگهان با نيروي نهفته در اين آيين هاي باستاني هر جاي دنيا که باشند وراي همه جدايي ها ناگهان در چيزي متحد مي شوند که نه تنها در واقعه اي گذرا آنها را به هم پيوند مي زند بلکه رويايي فراموش شده ايرانشهر را به يادشان مي آورد و تا روزي که اين رويا خود را در دل اسطوره ها، سنن و آيينهاي ايراني تداوم مي بخشد ايران زمين همچنان زنده خواهد ماند. باشد که به کودکانمان بياموزيم اهميت پاسداشت آيينهاي نياکانمان را که آيينهايي چون يلدا نه فقط يک جشن بلکه راز تداوم تاريخي هويت تاريخي ما در هجوم طوفانهايي است که اقوام و تمدنهاي بسياري را به صفحات تاريخ سپرده است ولي در طي هزاران سال ما با پاسداري از زبان، اسطوره ها و آيينهاي خود در ويرانگرترين تندبادهاي تاريخ توانسته ايم از فرهنگ و هويت خود پاسداري کنيم و ايراني بمانيم.
در دهه های اخير حملات بسياری در اين خصوص صورت گرفته است که ميتراييسم از ايران برنخاسته است و منشاء آن در يونان بوده است و يا اينکه حتی ميتراييسم مقلد مسيحيت است يا مضحک تر از آن ميتراييسم از اروپا به ايران آمده است . اين انکار روز است که اکنون کليساها بر مهرابه ها ايستاده اند نه برعکس ! که :
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داري و آيين سروري داند
با استدلالات بسيار سست انواع کانون ها و مجلات به ظاهر علمی مقالات بی ارزش و دروغين اينچنين را اشاعه می دهند تا باطل را به جای حق نشانند و همواره سهم ايران زمين در شکل گيری تمدن جهانی را انکار کنند . بر ماست که با پژوهش و تحقيق راستين حق را به جای آوريم و نام مقدس ايران را برافرازيم تا به اعتماد به نفس ملی و جايگاه راستينمان در جهان دست يابيم .
در انتها به پژوهشی از دکتر آيدين پور مسلمی در خصوص تفسير پرده نقاشی رافائل موسوم به مدرسه آتن سفارش می کنم که به تمامی اعتراف غرب است به آن که دانش کائنات و کروی بودن زمين نزد ايرانيان است . در گوشه تابلو زرتشت درحاليکه کره جهان را در دست دارد و روبروی آن ايزد مهر با تاج معروف خورشيد در حاليکه کره زمين را در دست دارد نشان داده شده است و در کنار آنها نقاش تصوير خود را کشيده يعنی اعتبار خود را از آنها کسب کرده نه افلاطون و ارسطو . نگاه رافائل بسيار پرمعناست . در وسط تصوير افلاطون و ارسطو بر سر بحث اينجا و آنجا ، يا بالا يا پايين مانده اند ، در اطراف نوابغ هر يک به چيزی مشغول اند ، اما تمام دانش جهان بر سرانگشتان زرتشت است و مهر کليت زمين را آنگونه که هست می شناسد ! (http://www.theiraniandream.net/archives/2003)
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود
حلقه پير مغان از ازلم در گوش است بر همانيم که بوديم و همان خواهد بود