کوچه ی رویا

فکرها را باید شست؛جور دیگر اندیشید/ ح.د ائلیاد

کوچه ی رویا

فکرها را باید شست؛جور دیگر اندیشید/ ح.د ائلیاد

قصّه

رهگذر  قصه ی آفرینش  را خواند

دستهایی نجس ، پای کوبیدند

بی هویت ترین ترانه ها ،خروشیدند

اندیشه های لخت رنجیدند

ترسی از مرگ ، نه  ، زیستن را شد

کودکان  امید  در اندوه

آسمان  یک وجب  بلندا  شد

ساده دیدیم و ساده خندیدیم

ساده لوحانه

  شب   پرستیدیم

عشق را کهنه قابی کردیم

بر در  شرمگاه  کوبیدیم

بندگی  هم  نبود راز سکوت

تهمتی  را  که بر خدا بستیم

رهگذر قصه ای اگر هم  گفت

سالها ئیست ، ما که در خوابیم

                                             ح.د ائلیاد